داشتم بزرگ میشدم
مشغول زیباتر شدن
زیر شاخه های انجیر و رنگ های پریده ای از شفق
در الحان عربی، فارسی خوان “لَن تَرانی” شدیم
که خورشید را در خواب دیدم
با آن حلقه ی یخ بر گردن
و فشردیم در آغوش
که آفتاب در حال تن دادن به “توندرا” بود
ما هر دو معنی برگ های سوزنی را می دانستیم
پس چه چیز جدایمان می کرد؟
وقتی هر دو گرسنه بودیم و سرد اما جانور نمیخوردیم
وقتی هردو اهل بودیم اما خیال تجرد میپختیم
بر دیوارهای مغزمان شعر می چسباندیم از کنگره های خورشید
تو شکل تاک مشغول پیچیدن به بوی پوست
اما جدایی مشغول بزرگتر شدن بود
بی هیچ فاصله ای نزدیک می شد از اشیای آینه
هزار دلیل برای وصل
و یک برای فراق
که همان بر گلویم فرود آمد
سپس دو پاره شدیم
زیر آفتاب یک شهر
من سرحدات خودم را داشتم:
صد چاله در چاله های وطن
و تو هزار سیاه چاله در حفره های جهان
که نشسته بودی در تاریک
در پلک هایت فکر می کردی به آنچه گذشت
وقتی از تهران میآمدیم و دانشگاه
از شیشه های عینک دودی به “براتیگان” نگاه می کردیم
به آن رشته ی بی پروای کلمات که می گفت :
بیخیال عشق ،می خواهم لای موهای رنگ شده ات بمیرم.
بنویسم از رمز
از این دو حرف
شاید تو بخوانی در قدم های تهران و باد
و بزرگ راه ها تا بن بست های پشتی
همه و همه تنگ تر می شد در من
و تو پلک می زدی در تاریک
در اتاقک سونوگرافی که از جنبنده ای خبر میداد
دکتر نگهدار! من شاخه ام لای برگ های سوزنی گیر کرده است
و…ضربت بر افق شکم
شاخه ها در نوک پوست فرو
سوزن
نخ
خون
رفو
سپس نهرهای شیر و خون از پستان
دیگر پیوسته بودم به جنبش تحریم
تنباکو
عصرانه های قهوه و قدم
آوازهای زیر گنبد
تحریم !
گلویی که پَر می کشد تا نقش و نگار میدان
تا پُر از نقش جهان
تحریم!
باید به جریان مجاری لوله ها پیوست
زیر برگ های سوزنی
در پوست خرس
و تکه های گاو،زیر زبانمان.
#استوا
#آزاده_فراهانی
#انتشارات_نصیرا
وب سایت
cherouu.ir
اینستاگرام
cherouu11
http://t.me/cherouu