(برای نیما و روزبه )
اینکه بگویی : ماه بهمن است
بپرم از خواب و
کودکی کنم با اشباح سرگردان روی لرزش دندانم
با رشته ای از لرزش
که نماد زمستان را
در لابه لای دهان ها رها می کرد
ودهان ها
معبدی بود تا گره خوردگی های روی انگشت مصمم
و مرگ
گلوله ای تعلیم دیده بود
برای شهادت
قامتی شد برای صفوف ارواح بر خیابان
که تخمیر می کرد دهان را درون هر خانه
کسی که هوار می کشید
اسکلت رویاها را از دهان خارج می کرد
و دهان ها
غارهای صمیمی برای شعار بودند
جنین را تا قبر می رقصاندند
خودم را به گرگ میش رقص رساندم
برای سایه ها
گودالی با دهان رسم می کردم
گودالی که از دهان بزرگ ها نترسد
گودالی باشد از صدا هایی که به گرگ میش نرسیدند
شهادتی
که ازرسم ناخودآگاه به خیابان می رسید
وحشت زده بودم
از ضربه های که وجدان دروضعیت سرما می بخشید
باید تمام آسمان و ابر را
در تن تو خلاصه می کردم
وقتی آن غروب نیامدی
گفتی به لایه های دیگرت سرک بکش
از دالان هایی که از ریشه هر روز عبور می کرد
گفتی در انتهای هر دهان
تصنیفی ته نشین می شد
تو ناگاه امتداد دهان و دندان را تشخیص دادی
و بلوغ انگار دهان هایی بود
از لولای زمستان
در رفته بود .
#خسرو_بنایی
بهمن ماه ۹۶
?صفحه ی تخصصی شعر #چرو?
وب سایت
Cherouu.ir
اینستاگرام
Cherouu11
کانال
@cherouu
http://s6.uplod.ir/i/00914/i9uvlf9zb4xt.jpg