از سمت عبور حاشیه بر گردن
تا عشق بازیِ انفرادی در حمام
رمز عبوریست از محدوده ی خارج از تو
و من به معاهده با دوریت گیر کرده ام
که شبها گریه های شبرنگم پخش میشود
و درد از درون جمع میشود برای انفجار
دلهره شب نشده دلم را برای اشوب
به سمت حاشیه میبرد
دست که بر یقه میرود
دلم را برای اشتی با خودم به خواب میبرم
تا بداند دوست داشتن واژه ی بزرگیست
که مرگ را سپیده دم در پیراهنم جا میگذارد .
از بستر تخت در قالب یک جنازه
یا یک نامه ی غرق شده در دریا
چه فرقی دارد دریا پر از گوش ماهی باشد
وقتی زبان لال است به قامت یک حرف طولانی
مرگ که تهش به بودن ختم شود
میشود فهمید
هیچ نردبانی برای پایین امدن نیست
و زانو تا امتدادِ بغل خم میشود از بغض
غم میشود از تو به کفِ حمام و حمام گریه میکند از دوش به دوشِ من
حالا که جریانِ درد از انفجار به سمت حاشیه میرود
و یقه مکدر میشود از گردن
شاید تو برگردی
بی انکه کسی توی متن باشد
میثم امیری