سه شعر از #هلیا_رهنمایی
۱)
إذنِ شرقیِ بازوانی
به رود
که سویِ نگاه می شود
تو در توی تولد به تب
شیدای پریشان را
بی خبر اخته نمی کند
این گلوی نارس
به چه آویزد ؟!
تنی در فهمِ جهان
بی واسطه نماند
۲)
.
رود به سینه ندارد
پریشان پلکِ مبهوت
(و بلند!)
مشامِ دریا زده ای ست به پهلو
که می داند
کجای تازیانه عاطفه می رسد
از رمیدنِ راه نمی داند
از شکوهِ شک در آستانه
مرگ همین بود
که افق
از عمق بمیرد
۳)
رگ ام میانِ دو کتف ات
ناله ی صبورِ لیلا ست.
دردانه به دندان
ماهِ بور بر گلو
از بی طعمِ صدات
حضیضِ خاطراتِ دریده
حلالِ خابِ ندیده
رو به روی لیلا
نام که می گیرم
دانه دانه دهان می شوم
که
دشت نمی خاست
آویزان از سرکشی م
منظره از تن ام
ماهِ نحر ها
پر می دهی از پرهیز
رازهای بابونه را
با گونه هات
#هلیا_رهنمایی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
cherouu