صفحه ی تخصصی شعر “چرو”:
شلیک شد از سرم گلوله ای
شلیک شد از سرم گلوله ای
روز به حالت مزخرفی زیبا بود
به حالت مزخرفی روی طناب پهن شده بود آفتاب
صدای گریه
انداختم در قفل کلید را
صدای گریه بلند میشد
صدای گریه
صدای جیغ
صدای دوش
به دهان در چسبانده بودم گوشم را
صدای گریه
صدای جیغ
صدای دوش
داخل شدم
شکافت قلبم را
شکافتم قلبش را
از درون صدای گریه ی زنی می آمد
پنهان میشد از پشت دنده ها به پشت دندان ها
صدای گریه ، بلند
**
مرد شیهه می کشید
و سم هایش را محکم به زمین می کوبید
فلاش بک،روایت عوض میشود،دوربین روی دست
رژی جا مانده بر میز
از رژی که جا مانده بر میز
چنگال ها فرو رفته اند در قلب
چنگال ها فرو رفته اند در پوست در گوشت در استخوان
رژی جا مانده بر میز
جا گذاشتم در آینه صورتم را
با خودم قرار گذاشتم آن سوی آینه
که در قرن بعدی تو را بیشتر دوست داشته باشم
تو رنج بوده ای
رنج دائم
بارها لرزیده ای میان پوست
تو نقش داشتی در افسردگی بومیان قطب جنوب
در جنگ ویتنام
در بمباران هیروشیما
در افسردگی رییس جمهور
دست مرا در تصویری انتزاعی گرفته بودی
در منظره ای روشن
در قطب جنوب
در جنگ ویتنام
در بمباران هیروشیما
دست مرا گرفته بودی هنگام سقوط
سقوط ، دلیل بود
سقوط ، آغاز بود
سر از تخت افتادن دلیل بود
سر فرو کردن در برف
دست مرا گرفته بودی در پوستری قابل شستشو که روی آن حک شده بود :”تا تو با منی زمانه با من است”
ای لایه لایه پنهان در پوست در گوشت در استخوان
ای که دستهایت چرخ و پارچه را ترجیح میدهد
ای زنی سی و چند ساله با لباس کُردی
ای لایه لایهفرورفته در پوست در گوشت در استخوان
به یک مرگ موقت فکر میکنم
دخالت دارم در اکران مه ای غلیظ
مستندی ابزورد بودیم
با جوایزی متعدد
فلاش بک،روایت عوض میشود،دوربین روی دست
قار قار چند کلاغ
و سور مترسک ها
وخانه ای هفتاد متری
این هایکوی تنهایی است
گلوله به سرم بازگشته بود.
#رسول_رضایی
صفحه تخصصی شعر #چرو
@cherouu
⚟☩⚞
cherouu.ir
http://www.upsara.com/images/xz8_img_20181227_092115_669.jpg