دو شعر از #روزبه_سوهانی
۱)
من مرگ خودم را دیدهام
زنی بود با موهای بلند، با انگشتهای بلند
افتاده وسط خیابان
خون بلندی از سینهاش رفته بود
لخته بر پیراهن
خون بلندی از سینهاش رفته بود
لخته بر آسفالت
آنها به مرگ بلند من خندیدند
من مرگ خودم را دیدهام
پسری بیستو چند ساله، با چشمهای جوان، با انگشتهای جوان
آویزان از سقف یک اتاق
خون جوانی از پیشانیاش رفته بود
لخته بر سنگ
خون جوانی از جای خالی دندانهایش رفته بود
لخته بر تن
آنها به مرگ جوان من تجاوز کردند
من بارها و بارها مرگ خودم را دیدهام
در هزاران نام
در هزاران شکل
در خیابانها و اتاقها
اما هنوز
همچنان
کماکان
مدام
هر صبح که از خواب بیدار میشوم
کمی عطر به پیراهنم میزنم
دندانهایم را مسواک میکنم
و لبخند کوتاهی تحویل پنجره میدهم
که میدانم
یک روز
یک روز جوان و بلند
بارها و بارها
سلامم را به آنها خواهد رساند…
۲)
با استخوانهای هزاران ساله
بازماندگان جنازههای متلاشی
باران را
برای جستجوی استخوانها و نامها تماشا میکنند
و سکوت یک لیوان
برایشان صدای کُشتن دارد
شما کشتهاید
و خالیِ تنها را به آبها انداختهاید
آنکه میماند
مرگ را زندگی خواهد کرد
و آنکه مرگ را زندگی میکند
در هر دقیقهی خالی
تَنَش را
بارها و بارها
از رودخانههای هزاران ساله بیرون خواهد کشید
حالا
مردمی با استخوانهای هزاران ساله
مردمی پُر
از سکوت و باران گذشتهاند
و برای بیرون آوردن نامها
دنبال گلویتان میگردند!
شما کشتهاید
و خالیِ تنها را به آبها انداختهاید.
#روزبه_سوهانی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
🟤🟠🟤
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_دیگر #شعر_معاصر #شعر_پست_مدرن #شعر_سیاسی
#شعر_متعهد
#زن_زندگی_آزادی
#شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu