بیدار شده ام از خوابت
که دل بدهم به تخت تو /به اتاق ِ خوشبختِ تو جانم !
( زاری ام به وقت ِ شبی ست که آخر کار است و نفس معصیتی ست در درد )
به بخت می چسبم
و امنیت ِ مردهای تابلو
می ریزد از گلویم
بیا که برانی ام از مستطیل
از رانده های نام بروم
کلافی که در تو سرش گم
امین ِ خوب درختان است
مراقبت ام می کند
و ماهی ام را/ که لب می پراکند به گوشه ها
در اضلاع به هم می ریزد
تا ماهانه به اجبار، برخیزم از رنگ
به پای تو بر احتضار ، ضجه ام
یک خیابان ِ دراز افتاده به جان ِ مُشت ام
منقلب از باتوم
شهید ِ زخم های تو بر چوب ام
ندارمت که کجایی ؟
که چرایی ِ نداشتن
هراس ِ دوخته ایست به سینه
( ایستاده ای بر خود کشتن ات و شانه ها چه سنگین میگذرند از شب . آیاچشم های بسته به دیدار نور می روند ؟ )
تب می کنم میان دو رود
که از هوای شانه و موهایت می گذرند
هذیان ِ بعد ِمرگ چرا حجمی به خانه نمی دهد ؟
بهمن نود و شش
#زبیده_حسینی
#شعر_امروز
صفحه تخصصی شعر #چرو
@cherouu
⚟☩⚞
cherouu.ir
http://s6.uplod.ir/i/00916/uv3lq9xdk6we.jpg