پریدن
پس دهانت را شکستی
به تعزیر در شکلهای معترف
و ترحیمی در اهتزاز مویت
شکل تاخوردهای از تو، ایستاده در روزهای آخر تابستان
در حیاطی که از اتفاق
یکی تو بگویی
یکی آنکه امروز خوانده بودیاش به نام
با گوشهای گریختهای
که کسی صدا بزند
و جمعیتی بایستند در نوسان
خواستم برت گردانم به بدن
در شهرهای مشروطه و سالهای مرگ
که نیستیات سرایتی مزمن است
رنجی جان میداد به روشنی
و جان میگرفت در دهان روستاییات
تا حواسم را پرت کند به بارانهای شمال
و شیشههای خالی
که زیر پلکهام میگرفتی
پوستت را بکشانم
به زمانی خونیتر از ملافهها و پنبهها
تاریکتر از زخمی که میگوید؛ بچش مرا
و چند سال بعدِ مردنت
که حل شده باشی در لباسهای سفید
میخواندمت به خواب
و خیالی که میسوخت روی چراغ
تا آن تسلای کوتاه بیاید به اتاق
_صورت مرگ همیشه روشن است _
و فکر میکنم نور، هیچگاهِ دیگر
نمینشیند به گفتگو
در هجمهای شبیه ریختن لای نسوجِ شکافته
و پَری سرخ در انگشتها
پریدنِ بیآغاز
حالا میخوانمت
که با اشاره بگویی:
مرگِ من از پاها شروع شده است
و دیگر جهانی
برای «پریدن» نیست
میخواستم شکل دیگری باشم از صبحی
که یاد تو
در آن دلگیر است
من اما خاصیتِ رخ ندادنم
برنیامده هلالی از کمر
و سری که میساییدم
بر سنگهای داغِ شهریور
#صوفیا_آهنکوب
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد