کم شدن یکی دو ستاره از پلک زدن تو پیاپی اتفاقن مهم نیست
یک … دو … سه… هزارو نامعلوم ستاره را شمردن
محدوده اش گیر کرده بین مژه هات و شیشه ی عینک که پلک بزنی می ریزد به هم
نفس بکشی میریزد به هم
حرف بزنی… تکان بخوری.. سوراخ گوشت را بخارانی.. هوس که گوشواره در بیاوری …. می ریزد به هم
این قایق تکان بخورد آرام می پاشد مساحت و شمارش از نو
یک … دو
ستاره بمیرد می افتد
سبز می افتد .. فسفری
سریع می میرد
سرعت برابر است با کسر چند سانتیمتر کمترِ فاصله ی مژه با عینک بر زمان ِ کوتاه افتادنش
فسفری … مثل جسد ِ بقایای ماهی توی آب
قبرستان هم از فسفر می درخشد را می دانی
تو از فسسفر نمی ترسی
از مردنِ سریع توی خواب
خواب دیده اند مرده ام…نزدیک گوشواره ات گفتم
اینکه سریع بمیرم( تاکید که سریع کسرِ سفراست بر زمانمان)
کم شدن یک تن از روح مشترکمان شکل فسفر ِجدا از فسفری اتفاقن مهم نیست
منتظر یک نفر بودی شاید ریخته در تعداد کثیری پا در پوتین… با لباس های کثیف کار.. با تلفن های مشغول از قرار ها بیزینسی… با خانه اش پر شکوفهای شکسته از شاخه اش .. با شلوار جین یحتمل پاچه هاش زیر کفش پاره ی ِ لمیده بر کاناپه ی نارنجیمان
منتظر سریع یک نفر پنج متر بر ثانیه رسیدنش
پنج متر بر ثانیه این همه سریع نه مردن من نه مردن ستاره که افتادن شکوفه از شاخه ی گیلاس است اتفاقن سفید با رگ های صورتی شکل آنکه وقت فین فین چشمهات پاش
صورتی وقتِ سرفه قرمزمیشود
بشکل آن درخت که سوزاندیم سرخ و گرم و لخت
درخت خوبی بود
طفلک اما بومی بود و شکوفه نداشت اصلن
که تا بمیرد… پنج متر بر ثانیه بیفتد پای گودی چشم.. قبرستان فسفر و رگ های صورتیِ کبودِ گرفته گلوش را سرفه
بستن چشم تو … اتفاقن مهم نیست… بقایای چشم تو سر از جایی در می آورد حتمن
#فروغ_صادقپور
وب سایت
cherouu.ir
اینستاگرام
cherouu11
http://t.me/cherouu