⭕️شبح هدایت
فلکه را باز می کنی
پنجره از بیرون تهی
اتاق از خالی پُر
تو بر پوستِ جانوران
رویِ دیوارِ غارها
کاغذهایِ چاپ شده
صفحاتِ رنگارنگِ نت
کلماتت را نوشتی
آرام
غلت خورد کره ی کوچک
انگشت بود و
حکایت تن او
با نقش هایی گلی
لوح هایی سنگی
این قاب
لورکا را نشانه رفت
وقتی گلوله ها
از دست های فرانکو ریختند
میله ای شد
که سایه اش همیشه سنگین بود
بر سطرهایِ ناظم
کلماتی سرخ
روی لب های فرخی
هوا
دارد از دهانم می گذرد
هوا
همنشین رگ هایم می شود
رسیده به جمجمه
از گوش هایم دودکشی ساخته
گلوله
میله
سوزن
گلوله
میله
سوزن
گلوله
میله
سوزن
………..
………..
………..
…………
خطوطی مبهم
بر صفحات مانیتور منحنی می شدند
کنار صداها
و تختی که فکر بدرقه بود
⭕️شبکه های تن
من دیده ام که خون
غلیظ می پاشید و درو می کرد
گلوله ، صحنه ای را که از گردن
ساقط شده بود
مگر آدمی
چندبار تکرار می شود
که نیمی از خود را به تغییر بدهد
نیمی را هم
تکه تکه در جدول های عمر
آویزان در دهان خویش ببیند
با چشم هایم
با چشم هایت
دست هایی را دیده ام
بازگشته از مرگ
مگر آدمی
چند جان دارد
که هر روز از تحمل چاقو
گذشتِ سایه اش از کنار پوست
نلرزد
با من بمیر
وقتی خوشبختی
تنم را در نیستی می بیند
ای گلوها و لب های نیست شده
بِ … بِ … بکنیدَم
هوای زندگی
در رگهایم بیمار می وزد
#محمد_علی_حسنلو
وب سایت
cherouu.ir
http://t.me/cherouu