نگاه کن
زبان گریه های من که لابلای سکوتت امشب کسی از جمعیت جهانم خط خواهد خورد
تبارم را به خاطرت بسپار
عطر باران سرزمینم را به خاطرت بسپار
بوی خاک بر شیار دست های خسته ام را
انگاه بزن به صفوف عابران خستگی هایشان را به خاطرت بسپار و رد مغموم خاطره را بگیر و بیا تا خواب های اساطیری
ای عصاره تاریخ به شکل انسان
که عطر بوسه هات هر شب پلیس بین الملل را به سمت من میفرستد و هرشب فرار میکنم به خواب یکی از انها که مشیناختمشان و هر شب دخیل را میبندم به خدای یکیشان و هرشب نمیخوابی که پیدات کنم
ای جان خستگی ها و دست مغموم زیر چانه ات
تهران افسردگی را پخش کرده توی هوایش تهران چاقو دست گرفته و عاشقانش را هر کجا که گیر بیاورد ذبح میکند
تهران کرایه خانه اش گران است
حقوق کارگری که کفاف نمیدهد
تهران پیرزن های صاحب خانه را فرستاده در خواب هاش تا هر شب میان غر و طلب و پول شارژ و کرایه خانه گزارش دیدار هایمان در خواب را بدهد به پلیس بین الملل
گفته بودم نمان آنجا
گفته بودم اگر تهران نه
حتما ته کوچه های بامیان منتظرت هستم
گفته بودم اما خواب های اینجا مزه ترس میدهد
بوی باروت و باور های کهن میدهد پس
بامیان را خواب به خواب آدم به آدم امدم تا کمی از بوی دریا را برایت از ملوان ها بخرم! پاکستان / بندر کراچی!
نا خدا عبود گفت
چشم به هم میگذارم بیا
به امید بوی چشم های عبود آنجا رفتم و پلیس بین الملل ردم را بین لمس موج ها گرفت به امید فرار خواب های عبود را دویدم تا شب بازار بصره که کمی برایت رقص دست و پا کنم اما بصره که فاضلاب هاش کمرگاه شهر و کوچه است
بصره شهر نفت و انگلیسی هاست نیلوفر خدعه میکنند
بیایی اگر و دامنت را فاضلاب بگیرد چه کنم بیایی اگر و پلیس بین الملل در کوچه های عبیدالله کمین کرده باشد چه؟
بیای و اگر سینه ام را انگلیسی ها برای اکتشاف نفت کنده باشند چه کنم؟
پس به خواب راننده کامیون های کورد رفتم انان که عطر کلار و اربیل داشت چشم هاشان بیا میان دره های پنج وین منتظرم
اما گفتند پلیس بین الملل
نقطه به نقطه جهان را از پی عاقشان میگردد
جهان
عشق را ممنون کرده
پلیس بین الملل هر که را که عاشقانه ببوسد میگیرد
پلیس بین الملل نان را
پلیس بین الملل خانه را
پلیس بین الملل عشق را برای کارگر ها جرم اعلام کرده است
اینجا کوه هایش بوی جنازه میدهند
و هنوز درخت هاش گاز های خردل تولید میکند
پلیس بین الملل هر که را ماسک بر چهره داشته باشد اینجا دست گیر میکند
نمیتوانم نفس بکشم
توهم که بیایی حتما جگرت میسوزد و خوب بالا میاوری
اینجا هنوز هیبت علی حسن مجید را میبینم که با تپانچه ایتالیایی فرمان میدهد شلیک و دسته دسته میرویم که بمیریم
پلیس بین الملل جنازه های پیشمرگه ها را
پلیس بین الملل جنازه های گریلا ها را بردار کرده تا کسی از عشق دفاع نکند پلیس بین الملل اینجاست و کوه های اینجا بوی خیانت میدهد نه بمان هنوز پنج وین اگر بیایی برادرانم مرا میکشند
تو را ساده دوست دارم مثل کارگر های تراشکاری که پروانه ای را دنبال کرده بودند و پلیس بین الملل آنها را به جرم اعصاب دستگیر کرده بود و بعد شکنجه کرده بود و بعد پروانه شده بود اسم رمز کارگر ها
تو را پروانه وار دوست دارم
عشیره ها در حال حرکت ات عشیره های کورد در حال حرکت اند
عشیره های کورد از پنج وین به سوی کوه ها در حال حرکت اند
میروم به خواب های آنها
میروم و خودم را پشت خواب های
کوه و گندمزار و زایش گوسفند ها پنهان میکنم
کوه ها ی خواب هایشان اشناست
کوه های خواب هایشان اشناست نیلوفر
بیا اینها به دالاهو پناه میبرند بیا
تهران اگر نشد
بامیان اگر نشد
کراچی و بصره و بغداد و اربیل و کلار و پنج وین اگر نشد
رد خیال را بگیر و دور از چشم پلیس ها بیا
من سفره رقص و شراب و شعر را توی خواب های دالاهو برایت پهن کرده ام
و جایی بهتر از اینجا برای مست شدن نیست
و جایی بهتر از اینجا برای گرفتن دست هات نیست
و مردمان هیچ جا را بهتر از اینجا نمیشناسم
اینها چشم هایشان شبیه چشم های من است نیلوفر
خودت گفتی کوردی چشم هام را دوست داری
خودت گفتی درد چشم هام خط های صورتم و زخم های سینه ام را دوست داری خودت گفتی مرد شرحه شرحه ترش جذاب تر است بیا گیسویت رها تن پوشم توی تخت
بیا عاشقانه بعد از سالها ملکوت صدات ارامشم
بیا که در خواب یکی از همین ها دستت را بگیرم و از دالاهو پایین بپریم الوند خونمان را بشورد ببرد بریزد در آب های آزاد
بیا که بر فراز دالاهو نشسته ام و تنبور میزنم بیا
#محمد_کرمانشاهی
صفحه تخصصی شعر #چرو