مردی با کفشهای شیری و بندهای چرمی
ایستاده سر چهارراه
میگوید:
” من پادشاه مرگهای سپید هستم
پاهام از پشتِ زانو میشکنند
انگار
زانو زدهام بر التماس چیزی
پاهام از پشتِ زانو، بر پشتِ زانوی نشمهای از بلور نمک خوابیده
از ساقهای شیری به صورت زمینِ زیر کفشهام چسبیده
و باور دارم
شیری که بهنامِ مرگِ سپید در چهارراه رسولی میفروشند
بیشتر، جنازه است بر تویوتاهای نعشکش .
آنها بر ترازِ همآهنگی یک کتاب مقدس ایستاده بودند
با دستانِ ابراهیمِ ملبس بر دامن بلوچی
با چاقویی دستهشیری
که از زیر ساقهای شیری خون میخورد و پسران زیادی را مستحق عشق میدانست
پسرانی که از زمین تا آسمان با اسحاقش فرقی نبردند
پسرانِ دیلاق موتورسوار
از رگ و پشت و پی فرقی نبردند
حالا با چاقوهای هارمونیک بر گلوی رنگپریدهی اکتاوهای چهارم و پنجم
با فرقهای کجِ چسبیده به یک طرف
فرقی نمیبرند
و با ترانهای دیرینه بر لب
تکرار میکنند:
آنها نمیتوانند / آنها نمیتوانند
آنها هرگز نمیتوانند
به قبل از نماز و زیگُپتانهای بَلّوکهاشان برگردند
آنها به حکم پادشاه مرگهای سفید….
هرگز
هرگز
دوباره میخوانند :
” لباسهای خشکشدهی امیر را از ریسههای باد برگیرید
دوباره بر تختِ خیس بنشانیدش”
او بخواند:
“چه پادشاهیِ تریست بر گلوهای برهوت شما دارم.
چه آوارگیایست، بر دشتهای پشتتان دارید.
چگونه چرخرقصهایی بر ترانه آستین میخورید
حالا
کسی بیاید
گرههای چرمیِ این کفشهای شیری را ببندد
من برگردم سر چهارراه خودم ”
فریاد نزنید!
خرخرههای خراش برداشته
گلوهایی که صورت ندارند
تنهاشان مارچوبههای ایستاده بر گورهای پسرانشان است
ابراهیم را از ورودی قبرستان بیرون کردهاند
مردان سپیدپوش را از قبرستان بیرون کردهاند
برای کاکل اسحاق زجه میزنند
برای سنگهای سپید لمیده بر گورهاشان
زنجموره میزنند
و روا نیست ادامه شعر
بر طولِ بلندیِ قبرهای پسرانی با فرقهای کج چسبیده.
#مرتضی_بختیاری
زیگُپتان: بخشهای سوزندوزی لباس زنان بلوچ
بَلّوک: مادربزرگ
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد