تنها ماه ما را به خیابان کشاند
با گونه های استخوانی
زوزه میکشیدیم
چرا که سینه های دخترانمان تازه جوانه زده بود
و پسرانمان از لکه ی مادرزادیشان پرسیده بودند
چشم های خون
برای دعای باران به خیابان
نمیریزند
بدون موهایم برگشتم بابا
و اگر هنوز
اثر انگشتم را از تب چهل درجه ام میفهمی بغلم کن .
دهانش تلخ بود بابا
به اضافه ی اینکه گرگ های مهمی نبودیم
حتا بعد ازاینکه باران
چشم هایمان را
ریخت
سیگار آخرمان را جدی نگرفت
بدون صدایم برگشتم
نشان به آن نشان که
سینه بند آخرم هنوز گرم بود
برادرم بوی سیگار فروردین میداد
و خواهر دیوانه شد در خواب
عجله کن
ماه افتاده روی لباست بابا
از کجا معلوم
آخرین تیرش
سینه ت را نشکافد؟
#گیتا_شمسی
وب سایت
cherouu.ir
http://t.me/cherouu