می ترسیدم به تو نزدیک تر شوم
آدمیزاد از نزدیک فقط قلب است
و قلب از درون خون است
و قهوه
و پنج شنبه، هفت شهریور
و قلبِ تو از نزدیک
قلب تو نیست
اگر از من بپرسند قلب خطرناک تر است یا کلیه،
می گویم قلب.
چرا که قلب تو
قلب تو نیست
دهان “دیگری”ست که باز و بسته می شود
دهان پرخون دیگری ست که نفس می کشد
کلیه چیزی که می خوری می شاشد و یک شبانه روز تنظیم می شود
اگر از من بپرسند عارف خطرناک تر است یا رسایی
می گویم عارف
به شرایط درونی خودت نگاه کن که این روزها
که آن روزها
که تمام آن یکسال و اندی بجز آن چند روز اول
به سرت نگاه کن که مدام دام دام دام
به حالی که هر وقت به ما می رسیدی نگاه کن
از بس برای بقیه کف
بالا آورده بودی و گفته بودی :
“ای جانم عزیزم بگو”
به شرایط بیرونی ات که در حال پیشرفت فردی است
اما
هیچ آدمی توی جامعه ای بیمار به طور فردی پیشرفت نمی کند
ای هشت خجسته !
تو می توانستی مرا ببینی
تو می توانستی مرا ببینی
که بعد از تو چون خواهم خفت
تو می توانستی مرا ببینی که بعد از تو نشد
نمی شود به هیچ کس نزدیک
که فقط قلب بودم
و مشتی روده که ختم به خیر می شد
من آبروی شان را می برم
گفته باشم
از همین تریبون
که پنج شنبه ی بعد از دوران نقاهتت چه شد
چطور تو را دوباره بیمار کردند
قلبت را بیمار کردند
ما را بیمار کردند
سینه ات را چنان پهلو پهلو پهلو کردند
که وقتی می خندیدی
آنقدر سرفه ی رکیک می زدی تهش
که می گفتیم خدایا ما را از شر اینها نجات بده
تو می توانستی چنان بخندی
که یک طرف دهانت
بوی غزل های سلیمان دهد
و طرف دیگرت درست بچرخد روی صفحه ی اول اعتماد
وقتی علی اشرف درویشیان را بعد از مرگ تیتر کرده بود
و بگوید تف
به شرف ویلچر
تف به شرف روزهایی که از خودمان دهان نداشتیم که بخندیم
لب نداشتیم که بدهیم
اشک نداشتیم که بریزیم
تو همیشه لب “دیگری “را به من می دادی
و من تا هفتاد و دو ساعت بعد از رفتنت
یک پای ام توی دستشویی بود
یک پایم توی حالم
که بهم می خورد.
مهدی قلایی