نقد و نظر بر دفتر شعر ” ای رنج از تو ممنونم ”
شاعر: رسول رضایی
ناشر: نگاه ۱۴۰۲
در این دفتر با ۳۱ شعر سپید روبهرو هستیم.
توجه مشخصِ رضایی در این دفتر به شیوه و اسلوب بیانی و زبانی منفک از تمِ تغزلیِ اندوه، تنهایی و مرگ است.
زنجیرهی تصویرهای شعری رضایی برای مجموعهی درهم تافتهی احساسات و انديشههایی تاریک و خودآزاری و فرارود نفوذ در خود و کاوش وجود خود و ماهیت هستی خود تدارک دیده شده است :”
از شیار استخوانهام/ صدای زنی بلند میشود / زندگی پیاز پوسیدهای بیش نبود! بود؟ / کنار زدم لایه ی اول را / سياهی بود / کنار زدم لايه ی بعدی را /سیاهی بود/لایهی بعدی…/سیاهی/سیاهی… از تو پناه می برم به تو / دهان تو، روح ویرانگر / دهان تو، تطمئن القلوب/ دهان تو پاسخ سياهی های دنیا بود …”
( ص. ۹ و ۱۰ )
راوی در زن حلول میکند، یکی میشود، پیوند میخورد :” در سينهی تو / از سرم خون میچکد / از دستهایم / از این موجود زنده در سمت چپم / از پاهایم / من تماميت کلمهی خونم …/ به تو میسپارم این مردِ خونیِ خود را / این رسول رضایی را / که زنی هر لحظه در او میگوید: / زهرا زهرا زهرا ”
( ص. ۱۰ و ۱۱ )
شاعر تنوع مضمونی ندارد، انگاری شعری ۱۰۸ صفحهای سروده و عنوانهای شعر را عوض کرده است .
شاعران بزرگ هم انگار یک شعر و یک مضمون دارند و مرتب با زاویهی دید و تکنيک جدید به همان مضمون و ایده حمله میبرند .
به شعر پایانی این دفتر هم که بنگریم، باز همان فضای حاکم بر یک صحنه یا کل شعر است.
حال و هوا در شعر، زمانی به وجود میآید که فحوای کلمات، لحن شاعر، اشارهها و تلمحیاتی از آیههای قرآنی و اسطورههای قدیم و جدید و کلا رنگ آمیزی عاطفی متن، احساس مشخص و اندوهی متراکم را در مخاطب ایجاد میکند.
“رسول رضایی” ریل، اتمسفر، روند رویدادها و راوی را تغییر نمی دهد و عوض نمیکند.
شاعر زندگیِ بهنجار را بر خود مختل کرده است و حتا موجب فروپاشی تمام عیار روح و روان اش شده است :”
شیهه می کشد / خون
شیهه می کشد / داغ
شیهه می کشد / ظهر
داغ دهان من
داغ دست های من
زیر پوستم راه می رفت
رم می کرد
روز بود زیر پوستم / داغ
و نَفَختُ فیهِ مِن روحی در سينه ام میگفت:
هی هی هی
وی وی وی
تمام بدنش را پوشانده بود/ سوگ
تمام بدنم
درهها و کوهها در گوش هم شین
هفتاد و دو دهان دارد خدا / هان
هفتاد و دو دست
هفتاد و دو سر
خدا بود مور
هی هی هی
وی وی وی ”
( ص. ۱۰۷ و ۱۰۸ )
” شین و مور ” عزاداریهایی است که در مناطق کردنشین انجام میشود .
راوی هی در واژههای ” سوگ، مرگ، رنج ” منقبض و باز منبسط میشود و آنها را تکثیر میکند.
به این ترکيبها نگاه کنیم :” رهن زجر، سمفونی گیسها، ضريح شانهها، صلابت ستوه، آوازهای خفقان، ذبح اصوات”
و بعد موقعیت لرزان راوی را بنگریم :” آشيانه ای دارم روی بال حشرهای ، ‘التذاذ حجامت کتف…”
و استحالهگی و گوتیک /:” آواز می خواند شتری در کلاهم، گوسفندی در کمربندم، گاوی در کفشم …کشتههای معاصر از سينهام / بیرون می ریزند …” .
شاعر حتا زیبایی را سلاح کشتار جمعی میداند .
“رسول رضایی” با همپیوندی این اجزاء و عناصر شعری به گونهای که هر جزء و بند یا عنصر مقوم ساید اجزاء و بندها و عناصر شده است.
مثلا مکان رویدادها را که عمدتا جسم شاعر است با خلق و خوی اشخاص و حيوانات رابطه ای محکم ایجاد کرده که آن را به شکلی غیر مستقیم ترسیم میکند یا زاويهی دید شاعر با نحوه و شيوهی پروراندن کشمکش در بیرون و درون را به هم پیوند داده است.
شاعر در جامعهای می زید که به هر سویش مینگرد، برهوتی می بیند، با خود درگیر است، گویی چاقویی در شریانهايش، در استخواناش فرو میرود، او چشم اندازی پشت سر و /روبهرو نمیبیند، معشوق و بادههای شادمانی خیامی هم نمیتوانند او را از این مخمصه برهانند.
رنجها را ممنون است، پذیرفته داغ را یا به طعنه می گويد، غول خطرناک رنج و ترس دارد زندگی راوی را می بلعد، او میخواهد این غول را شکست بدهد.
او مثل ابزوردیستهایی چون يونسکو و بِکت مرتب شکست میخورد و بر میخیزد تا دوباره شکست بخورد. او میخواهد این غول را بکشد، کشتن غول با انتحار امکان پذیر است:”
به یک مرگ موقت فکر میکنم
به دخالت در اکران مهی غليظ
مستندی ابزورد بودیم
قار قار چند کلاغ
و سور مترسکها
و خانهای هفتاد متری
این هایکوی تنهایی است
گلوله به سرم باز گشته است .” ) (ص. ۶۱ و ۶۲ )
رسول شاعر خوب و خوش تکنیکی است ولی من بر تفکر و سطرهای مرگ اندیشانهاش ساطور میکشم .شعر میتواند او را رستگار کند .
فيض شريفی
بیست و نه ام فروردین ماه ۱۴۰۲
