نگاهی به مجموعه شعر “ای رنج از تو ممنونم” نشر نگاه اثر رسول رضایی / معصومه داوود آبادی
کتاب پیشکش شده است به کلمه” زن”. زن که از دیرباز گاه به مثابه یک چسب زخم پنداشته شده گاه یک چای داغ و گاه تن و این تنانگی گویی زور بیشتری زده است برای کنده شدن از کالبد پنداشتهها. کلمهی زن که گفتمان مسلط مردانه حتی در حوزه ادبیات هم آن را به نفع خود مصادره کرده است.
زن در لباس معشوق در شعرهای مختلف کتاب و حتی در یک شعر به استحالههای گوناگون تن میدهد. هم ویرانگر است و هم تطمئن القلوب.( شعر زهرا ) گاه زنیست با دندههایی آگاه که شاعر به گودی فقراتش آگاه است.(شعر دندههایی آگاه) و گاه زنی بومیست که از خلال سالهای دور در ایلام به بوسهای عمیق تن خواهد داد.( شعر جمهوری). اگرچه که زن در شعرهای مختلف کماکان مختصات همان معشوقه همیشگی فارسی را دارد و حتی گاه سویههایی اروتیک به خود میگیرد اما شعر را به عاشقانهنویسی صرف نکاهید است و پیوسته سعی دارد این عشق و حتی این تنانگی را به فضاهای اجتماعی و گاه اساطیری پیوند بزند. آنجا که زنی در بارگاه فلق حنجره خونیاش را به روز آویخته است و بروز روز از شمایل شانه همین زن است: “به یاد آر ما فراوانی شیونایم/ و هر سال/ هر ماه/ هر روز /شاهد امتزاج دشنه و گوشتایم” (شعر به یادآر) و یا “در روزی که /خودسوزی در کنار خودسوزی /روی نیمکت نشسته بود کنار زن” و استحاله زن از آتش به ماه در شعر “ماه در مشایعت عفونت” صدا میزدم نام دومت را: ماه” و در همین شعر زن از جناق سینه بودا بیرون میآید: ” تو از جناق سینه بودا بیرون آمدی” و گاه به ارجاعاتی بوم گرایانه اشاره دارد: “در من بیست سال بعد/ تمثال زنی با شال و گلونی کردی است” (شعر زیرزمین لاجان)
شعر” شهریور” از شعرهای شسته رفته و ساختارمند کتاب است. تصاویری شفاف و شکیل که چون فریمهایی از یک فیلم سینمایی جلوی چشم مخاطب حرکت میکنند و سطرهایی درخشان مثل: “زیبایی تو سلاح کشتار جمعی است” را رقم می زنند. زن منتشر در این شعر با آفتاب قرابت دارد و غیابش بوی نا را در پیشگاه کاناپه قرمز بلند کرده است.
رفت و آمد بین فضاهای رئال و سورئال در سطرهایی مثل: ” خورشید از نوشابه زرد طلوع میکند” یا ” نسخه برمیداشتی از کلمات در مغز استخوانت” و حرکت شعر که در پایان به غروب خورشید در نوشابه سیاه میرسد و در سطرهای آخر که یک بازی زبانی به جاست: ” کنار کلمه است نشستهام/ گیسهای بود را شانه میکنم” در شعرهایی مثل “پناهنده”، شعر رسول رضایی را شعری دارای ریتم و داینامیک به ما معرفی میکند.
اتفاق افتادن سطرهایی مثل:” اندوه از جان مایه میگذاشت/ اکنون خیره شدهام به خون روی گردنت/ که چند ساعت پیش توی کتری جوش آمده بود/آدم ها بعد از مرگ چند ساعت غمگین خواهند بود؟” اگرچه انتزاعی به شمار میآیند اما تو گویی ارتباط عمیقی برقرار کردند بین واقعیت و فرا واقعیت و آنقدر این کانال قدرتمند است که کاملاً قابل باور میشود، این سطرها به قول شاعر از جان مایه گذاشتن اندوه است.
و اما لحن که بازتاب نگرش شاعر نسبت به محتوای پیام ادبی است و عدم درک صحیح لحن در شعر ممکن است خواننده را در درک ساختار و برقراری ارتباط بین اجزای شعر دچار مشکل کند در شعرهایی از این مجموعه به تکرار میرسد. این عدم شکستن لحن با استفاده از سطرهای خطابی _ کم کم در شعر سپید امروز ایران دارد به نوعی فرمول تبدیل میشود_ و تکرار آرایهی تکرار شتاب میگیرد و گاه ملال آور میشود. ” ما به تصویر متلاشی لبیک گفتیم/ ما به دره مطرود لبیک گفتیم/ ما به زخم معده لبیک گفتیم/ ما به رنج منفک لبیک گفتیم..” و یا “ای لطمه عمیق/ ای عفونت چاق/ ای رفتار زخم/ ای عصیان نخستین/ ای حریق مشدد/ مرگ من کجاست؟” هدر رفتن انرژی شعر بر اثر فضاسازیهای زاید، توصیفهای اضافی، ترافیک کلمه و تصویر که اگرچه در ظاهر، سلسله وار شعر را پیش میبرند اما ساختار و بافت کار را دچار نوعی شلختگی و اسراف واژه میکنند، تکرار بیدلیل مفاهیم، شکل نگرفتن معنا و تصویر در بعضی سطرها که حرکت شعر را مختل کرده و مخاطب را دچار سردرگمی میکند از مواردی است که به تامل بیشتر و تدابیر شاعرانه نظام مندتری نیاز دارد.
اینکه شاعر در بعضی شعرها، زبان را به سمت نوعی پیچیدگی میبرد و سعی دارد به گونهای مهندسی در شعر دیگر و یا شعر حجم دست یابد از جمله توقفگاههای این کتاب به شمار میرود. سطرهایی مثل:” در قیلوله اتفاق لغت اختلال در ورطه افتاده است” و یا “روایت ناخن در ابتدای تنیدن رفیع بود”و…. (شعر آرایش حزن) و اما در همین شعر، سطر درخشانی مثل:” سنگ مزار سواد بدنت را میدانست” ما را با التذاذی عمیق مواجه میکند.
شعر رسول رضایی شعری اصیل است که میتواند در آیندهای نه چندان دور در ابعاد خیره کنندهای ظاهر شود اگر خود را گرفتار جریانهای گذرا و گاه بیمایه ی این روزهای شعر نکند.
معصومه داوودآبادی
شهریور ۱۴۰۲