درد پاره ای از تن
به سکون مطلق رمیده ایم از رهایی
و ترانه هزار بار خوانده شود مگر گوش باشد همه دهان
ترانه ای از نداستن
از نهراسیدن
از بوسیدن به نوبتی از شب
پوسیدن به نوبتی از روز
از شب به فردا افتادیم
از فردا به فردا
فردا به بریده ای از رگ وصل به بریده ای از تن
خورشید در پوستمان طلوع می کند،
در چشممان غروب
دست میاندازد ، آسمان میبافد به سایه
آنگاه پرترهای که از رخ میکشد به رخت
تویی که نمیتوانیایستاده دست ببری بر حافظه ات
از بیرون بریزی به درون که چیزی پس بیاندازی به قرون/ البته وسطا
زمان که بایستد باریک ببینی
باریک
باریک
باریک
به تار مو ببینی و من پیچشش ببینم آنچنان که پیچشت
که کودکانه برقصد از درد به اندوه و ناله سر دهد :
* ” اندوده به داغی دو سه پرگاله فرو ریخت
چون برگ شقایق جگر از ناله فرو ریخت ”
این چنین نظارهای با خلاصهام
و چشم انتظاریست بر باریک پهلوت
که به ارض افتاده ای
به وقتی که از لب هایم خارج شدی
که فقط صدا بودی
آ بودی
آه بودی
سر خوردی بر مداری موازی تنم
نرم نرم به حد نرمال خود رسیدی از تَرکِ تن
آنگونه که نه ترس برت دارد وُ
نه گوشه نشینیات به خشم بیالاید ذاتت به اندرون
غم اندود شوی با درک متقابلت ، برسی به مقابلتِ مجاورت و دست به دست بگذاری به کناری که برسد به دست
اااااااااااای مقابلهی زخم با انگشت اشاره به استخوان تو در تو
سعی برسان به پیشآیی به پیشانی ، که فرض بگیردت به نمایی دور از جهات مختلف
فرض بر این فرض که اندامت تقسیم به دو دوره
پیش از مشروطیت که خدابود مشروعیت به انفصال مقابلهات
و دیگر به دوره ای پیش از پیش که خدایش در پستوها لمیده به انقطاع بازویش
*غالب دهلوی
#وحید_نجفی
صفحه تخصصی شعر #چرو
@cherouu
⚟☩⚞
cherouu.ir
http://www.upsara.com/images/cpzg_img_۲۰۱۸-۰۹-۰۳_۲۲_۳۶_۳۳_bw.jpg