تاکنون دیدهای
پارههای از هم پاشیدهی اسب های وحشی را
که چگونه افتاده میدوند؟
و چشمان وحشتزدهشان،
که خیره خیره
میشکافد
دیوار ناپیدای سکوت را؟
-ای حدقههای بیرون آمده،
حقیقت چگونه بود؟
قَسَم به ضرباتِ مُهلکِ سُمها
زندگی
چون مرگ،
ما را جدا جدا میخواهد.
ما، اسبهایِ موسمِ انفصال
ملال و ملامت را
تار به تارِ یالهایمان بافتهایم.
نگاه کن
که مُهرههای ستونِ فقراتم
امتدادِ شکستگیِ اسبهاست
و ساقهایم، امتداد ساقهها…
ببین،
آمدهاند
تا حرف تیغها را
به عمقِ شاهرگم برسانند
و از تنم بر بِکشند
لمسِ غریبانهی یک دست
و وسعتِ دشتهای دور را.
اسبها…
ای جراحاتِ بلند،
ای جاری شدگان،
به سوی تپههای سبز التیام
پا به پای باد
بپیچید
در درهها،
بپیچید
در دردها،
و بر دارها، بایستید…
که پارههای زمان
چون زخمهای کهنه
بر تن دشت افتادهاند،
و من
از سکوی سکوت
با شما سخن میگویم:
ای رَم شدگانِ تپههای وحشی،
آرام بگیرید؛
که زمین،
با شما،
بسیار دویده است.
ای یالهای شکسته در باد،
زانوانِ فروغلتیده در خاک،
زمان؛
چشمهای نیمه بستهی اسبهاست
که به نابودی خیره ماندهاند.
#الهام_بسویط
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
