چهلم
من در مردهام بازم
و در مغز خود پرندهای جوهری دارم
که در رنگ سیاه خود، توانسته است درنگ کند
پرندهای که در بالهایش بلندم را پوشانده
و از سایهام عمارتی ساخته است که در قلهاش نوکی بر گوشتِ خود میکوبد
دری بازم
و این ارتفاع بلند در هوای سردم فرود میآید
هوای سرد، مردهایست طولانی
رفته است بر خلاف کاری که در سر دارد
دراز باشد
این زیباییِ در سنگ چقدر خواناست
این زندهمانده با خود کجا میرود؟
و در کدام خمره
به خوابی که آویختهام، دهان به خمیازه میکشی؟
.
در ابتدا
من نمردهام
و این اعلامِ بلند در کجا مرا سیاه کرده است
که اینگونه چون گریهای در طول،
کشیده میشوم؟
کجا توانستهام گورم را در حفرهای از ماه
که در چهرهات پنهان است
عمیق نبینم؟
تقریباً اینجایی!
و از گوشتِ خود چون گیاهان دارویی نوشیدهای
تا بهبودی را به لایههای این سنگ فرسوده، ساییده باشم.
آه زیبایی!
من پوستم را با عذابی که در آتشفشان غسل دادهاند
به سوی تو پرتاب میکنم
#امین_مرادی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🔴⚪️🔴
cherouu.ir سایت
🔴⚪️🔴
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل
#ژن_ژیان_ئازادی
#شعر_امروز
#poet
#poem
#cherouu
#woman_life_freedom
