بالکن
“بالکنِ بچهی دائم الخمرِ خانهی
ایلهان برک”
هزاران سال است که سحرگاهان، فریاد خورشید را مینگرم
و سلولهایم که جرأت آشکارگشتنشان نیست
بار سنگین زیستن را
تک به تک به دوش میکشند
آهیست در میان
و من آن را بی امان، سر میکشم
حصار آهنی نردههای بالکنها، آن قاتلان شهر
به شکل پرسشهایی بی مخاطب، در دستهایم میچرخد
و به این تن که میعادگاه ماتمهای ازلیست
پیشنهادی از آبشارهای منجمد میدهد
با خود میگویم: انسان تماشاگر پیشروی دنیاست
و برای نیل به ضربآهنگ مقدس مقصود
امید را بر بلندای قامت خود میدمد.
و با نردههای آهنی یک بالکن
در مقابل زمین میایستد
همریشهی خانههایی که تا عمق چشمههای حیاطهای قدیمی فرو رفتهاند
زندگی من یک درخت است
زندگی من همچون صنوبری، برگهایش را در مقابلم به خِشخِش میاندازد
تنها به اندازهی یک بالکن میتوانم از خود بگریزم
بالکن پاهاییست که خانهها را به سوی آزادی میبرد،
با بدنی که در آخرین دم، گریبان گرفته، به درونش کشیدهاند
در افقیترین حالت برای نیل به آسمان
تنیده در تقدیر خانهها با نردههای بتونی
میپرم از ترس به درون خودم که از ترس به درون خود میپرد.
در کوچههایی که گذرگاه اجساد زنده است
بالکنها، کمی هم خودکشی را در گوش انسان، زمزمه میکنند.
هر آنچه گناه را در بطنم بزرگ میکنم
و بالکنی به دنیا می آورم که با گلهای خاموشش، سخن میگوید
پس از زمانی گردن میکشد به اندرون خانهی قلبم
همچون کسی که به سوی آسمان اسلحه میکشد
او نیز قلب ایمان به آزادی را هدف گرفته است.
از چند بالکن که نگاه کنی
جهان که نقاشِ نقشهای همگون طبیعت است، معنا مییابد
و از چند بالکن که آویزان شوی
زمین، مرگبار میشود
با پایین پریدن یک نفر
صدها بالکن در دلم لو میروند
با اینکه بر پیشانیشان خطی نوشته نیست
اما گاهی بالکن واژه ایست که بر تمام خودکشیها صادق است
با همان دیدهگان پر گل که شهر را تماشا میکند
مخفیترین راه خانهها برای اتصال به مرگ است
شاید اشارهی بر حق عصیان هاییست که خط مرز آستانه را نشانه رفته
و شاید بسیاری از ما
همانهایی هستیم که هنوز از بالکن به پایین نپریدهاند…
#خدیجه_تارکان_دوغان_آی
ترجمه: #آیدا_مجیدآبادی و #تورگوت_سای
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_جهان
#شعر_ترکیه
