دو شعر از #سامان_شهیدی
۱)
نمورِ نور
در جرز قشرهای خاکستری/در کمالِ تنهایی تن/نقطهای است سیاه
و برای موشها که در چالِ چشم گلوله رنگی میجوند/مرگی سفید
تو ماندهای و من
سنگینی لبخندی له بر گُردههات/بندبندِ چهارستون بدنت در گل طاقخورده تا زیر گلو
و صورتت پُرترهای است مغموم
که سنگسار سنگِ درونم میشود
فرجامم از این چاه بیرون میآید آیا؟/از چشمهات؟
و عطشِ رگهای گردنت که در انجمادِ خون/مانا است؟
از جنبندهای در جمجمهات
بازیِ سیاهِ موشهاست روی لبهای آماسیدهات
لبخند را آخرینمان تعبیر کن
۲)
حجمهای منفجر
در ضربات سقف به کلههای کوبیده
دُ دُ دُب دُب دُب
دُباکبرند این نمدادگانِ روشنایی
گهگیجهی عبور به دهلیزهای کهنگی
که از سوراخهای آسمان/ستارههای کوچک زیرزمینی
سرآوردند بَر/بریدهسر شدند به خاک/آویزانانِ از تیرهای برق
تا خلعتبری خرخاکیها به خاک را
ریشهها کوبانِ دف شوند
دُ دُ دُب دُب دُب دوباره ببینی
از انفجار/ چشمها/در امان ماندهاند
و چراغها
در حجمهای لهیدهی لبخندی ژرف/ژکوند میشوند
#سامان_شهیدی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
