گرگی مجروح
که ماده اش را بو می کشید
در نیم رخم بود
هنگامی که کنارت بودم
گرگی مجروح
که ماده اش را ترک گفته بود
در هوهوی کشدار باد بود
در ایوان پاییز زده
که هی طرح گلدانی نامرئی را
می ساخت و می ریخت
گرگی مجروح که بوی ماده اش را
به کاج های استپ ها می مالید
و سهمش از جنگل کاج
ناگهان ایستادن در مکانی مشخص
مثل هول حفره ای که در آن زاده بود
و زل زدن به چشم های زنی غائب بود
یا نه
ایستادن تا سپیده، پشتِ دروازه ی یک کلبه ی جنگلی بود
تا در باز شود یا نه
و زنی روبروی گرگی مجروح بایستد
یا نه
که تمام شب
چیزی در حافظه ی وحشی اش
ورم کرده بود
و گرگ زل بزند به چشم های زنی
در ایوان پاییز و باد
که از پشت مینای پنجره
گلی بی رنگ را
به من تعارف می کرد
در حالی که
مخفیانه ترین نیاتم را در می یافت
گرگی مجروح
با زنجیر زوزه هایی
که سمتِ ماهِ مشبک در برف
دراز می شد
و خیال ماده اش
به شکل بلورین برف دانه ها
بر خیال ماده اش می نشست
در پالتو و شلوار پارچه ای من
سوار اتوبوس های آقاانقلاب می شود
با چند بلیت مخصوص آبان و آذر
و با وسواسی هیستریک
قسمتهای دندانه دار بقیه ی بلیتها را تا
و با دقت از اصل بلیت جدا می کند
برگ های بی عشوه ی ختمی
سعدی گل بیانی
نشر چشمه ، ص ۱۱-۱۴
#سعدی_گلبیانی
وب سایت
Cherouu.ir
اینستاگرام
Cherouu11
http://t.me/cherouu