بر دهان گرفته میدود
حرام لقمه رودخانهی لجن
تکههای روزانهام را
که با مشقت از دهان مرگ بیرون میکشم
دهانم همانکه که شماتتگرش را، رودخانه مینامد
مانند شما که به استخوانهای مردگان هزاره گفتید
خلاشههای در خورِ آتش
دستم همانکه با رگان برآمده در عدالتخانهای مجهز بر کتاب مقدس فرود آمد
قسم بالله و …
آمدم که بخوانمت گفتی تو را پیش از اینها کذابت خواندهاند
دست از دهان درستی بردار و راه نیامده را بنشین
گفتم با کدامین پا
خلاف نکرده را میگریزند
گفتی دست از دهان درستی بردار و…راه نیامده را بنشین
صدا در عدالتخانه پیچید و من دهانی را که بسته بودم، دویدم
و سری را برای به دار آویختن تحویل روزنامه دادم
همشهری عزیزم مرا ببخش
چیزی به خونِ خواهرم اضافه کردهای؟
چیزی شبیه آنچه خیابان را کرخت میکند
و پدر را برای شناسایی جگر گوشهاش به سردخانه زندان میکشاند؟
چیزی شبیه نان به کف آوردن است پدر
انگار کن که باران زمستانی سقف کاهگلی خانه را فرو ریخته
و تو در کوهستانی دور افتاده
به کودکانت که پاهایشان را در لحافی پاره پیچیدهای،
میگویی: زنده بمانید زنده بمانید
خواهش میکنم پدر، زنده بمان
و به انگشتی که قبلاً از دست دادهای فکر کن
به عصرهای کارگری فکر کن
که وقتی به خانه میآید به دختر کوچکش میگوید: من از شنا در دریاچهی نمک میآیم
مادرم اما به ما گفته بود، شهرمان دریاچه ندارد
به مادرم فکر کن
به ملایی که پول تکرارِ فبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ را بر مزارش به او بدهکاری
به همین چیزهای ساده معمولی فکر کن
به مخفیترین افکارت که درباره یکیشان با زن همسایه روی صندلیهای تاکسی حرف زده بودی
اینکه اگر من در غربت بمیرم چگونه جنازهام را برمیگردانی
به چیزهای پیش پا افتادهتر
مثلاً گرسنگی، مثلا… مثلاً
پدر
به خیابان فکر نکن
به انقلابهای بی دستاورد
به جنازههایی که امروز در سردخانهها دیدی
به کشیدهای که نگهبان زندان به صورت عمویم
آه عموی رنج کشیدهی نحیفم،
عموی پر از ترکش و تنفر …
عموی دندان به انبُر ساواک دادهام
عموی معتاد کمیتهای…
زنده بیرون آمده از عملهای چندین ساعته
زیر دست جراحان آماتور
اینکه میترسی تو را در حال خریدِ میوههای آخر وقت جمعه بازار ببینند
سادهترین تصویر فروپاشیست
عموی صبور بی حاشیهام
بعد از آن شب که با پوکه های فشنگ برای عروس آیندهات گردنبند میساختی
گلولهها به مهربانترین آدمها میخورند
گرسنهها گلوله میخورند
کودکان کبوتر میشوند
کولبران کتاب میخوانند
شاعران دروغ میگویند
.
#عاطفه_پژمان
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
