“نوشانوش”
چشمانت را ببند
به لمس اکتفا کن و به بوسه ارتزاق
چونان پرندگان
از این بام بر آن بام شو
تا روز در قایق طلایی آسمان به تابش آید
و شب در چادر سیاه خود به هقهق!
رخ بِسای بر بالین خستگان و بگری
همچنان بگری
با دو چشم بسته در دراز راه حیات
به لمس اکتفا کن
لمس صحاری
لمس سحابی
لمس آن ماهرو که پرده برداشت از رخ
در شبی گرم
دل به قندیلها بست و ناپدید
لمس دندان زهرآگین ماری غضبناک
در پیچاپیچ گردنها و بوسهها
لمس آن غریبه که عجیب میخواستت
در سراشیبی لغزان
به لمس اکتفا کن
تو آن نور مُنکسری
که ناگاه تابید و بارید و هرگز نمرد
دست اجل همچنان به تقلا مشغول
و آب حیات همچنان به گوارا معروف
آن سوی رودها بانگ اَلعَطش میآمد
و آن ماهرو که دل بر آبها سِپُرده
همچنان به لمس خاک اکتفا و به بوسه ارتزاق
آن سوی کوهها بانگ العطش میآمد
و آن غریبه که هر شب مرا به سینه میفشرد
با پای خونین از راهی دراز بر بالین خستهام خرامید
و به نجوا گفت:
تو آن قوی سَبُکبالی
که بر آبها مینشست
بال در گرو فرشتگان داشت
و لب بر لبان ماری غضبناک
در نوشانوش بانگ العطش
تو تنگ خواهش زهر بر حَلق رنجور من خفتهای
بنگر چگونه به خارزار سینه میفشارمت
بنگر چگونه بر رود خون مینشانمت
تو زیر تابش مهتاب بر فقرات لرزان من مردهای
در پیچاپیچ گردنها و بوسهها
در پیچاپیچ گردنها و بوسهها
#فرزانه_قوامی
از کتاب #اینک_الههی_آبهای_راکد
دی ۱۳۹۹
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
