لابد نشسته است
اجزای لالِ مرا بتراشد
تهران پُر از تراشهی چوب است و من،
دريا را خراش میدهم و میروم
دلام برای چوبی که نفس کشيد، شکافت
دلام برای تراشيدنِ جهان تنگ است
لابد نشسته است
اجزای لالِ مرا بتراشد…
دوباره «گاوخونیِ» تلخی شدم که گريه کرد و فرو رفت
دوباره قايقها عکسام را بردهاند «نمک… آبرود»
لابد نشسته است
اجزای لالِ مرا بتراشد
اما
از آن رگام به جهان، راه نيست دريغا!
از آن رگام به جهان، راه نيست
برای جاندادن بايد رها شده باشم
برای مردن
بايد تنها سفر کنم
تهران پر از تراشهی چوب است
و ما که مثلِ درخت پيچيديم
بايد مثلِ درخت
جايی هم رها شده باشيم
اما تهران پر از تراشهی چوب است، حيف
تهران پر از تراشهی چوب است…
لابد نشسته است
اجزای لالِ مرا بتراشد
لابد نشستهام، در گرهِ تلخِ چوب
و «لام» آخر را
وقتی که گِرد، به ته میرسد، تماشا میکنم.
دلام برای چوبی که نفس کشيد، شکافت
دلام چهقدر برای تو تنگ است.
#پگاه_احمدی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
