مُسکنی
برای سالهای بدبختی
سرچشمه. صابونی بخش ۵
مُسکنی برای دماغ مهرداد
وقتی با کلهام گاییدمش
بعد از فحش ناموسی که داد
مُسکنی برای سردرد خودم و دیگر بچه محلها
با آن همه عرق سگی که خوردیم
و اشراف تلو تلو بر تمام جوارح
بعد از اینها بود که گریختم از کوچه
و جرئت، پاهام را به ترمینال کاویانی کشاند
به ترمینال غرب
و بین این دو
من ۱۸ سال را چپاندم در شلواری کهنه
پیراهنی کهنه
کفشی کهنه
و همه با هم غریب شدیم
غربتی برای کهنهها
مندرسها
پارهپورهها
گاییدهشدهها
غربتی که بر پوستم دست میکشید
و خوشحال بود
فهمیدم رنگها در شهرهای بزرگ
خیابانها در شهرهای بزرگ
کلمات در شهرهای بزرگ
با چهرهای پلاسیده به هم پیچیدهاند
فهمیدم زنده بودن
فقط در توالتهای عمومی پیداست
با وقار ایستاده است و ازدحام کلیهها و مثانهها را بر خود میبیند
ازدحام خالی کردن چیزی بر چیزی
و بوی شاش و گه
بوی آشنایی که مختصات جغرافیایی
اصالتش را کمرنگ نکرده است
و همه چیز را به یک شکل در آغوش میکشد
توالتی در ترمینال غرب
توالتی در نیوجرسی
توالتی در راهآهن دهلی
توالتی با دو سوراخ هردو کیپ شده
بدون آیینه
بدون مایع دستشویی
دستهایت را بسابی بر خود و بگویی تمیز شد
توالتی برای معتادان
اتاقی خصوصی که صدای چکاندن فندک
شب را برای لحظهای روشن میکند
توالتی با شماره ی کونیها
و دیگر کاربران این صنف
مطرود بر پاهات بنشینی
و مراقب باشی چیزی از بساط دل و رودهات را بیرون جا نگذاری
و بعد بیرون بزنی از خودت
من با ده انگشت دست
ده انگشت پا
و با تمام اعدادم
گریختم از کنار زنبیلهای دوشنبه بازار
از کنار دهان ملت بر کبابها
از کنار دختر و پسری که با دهانشان
بر هم یادگاری مینوشتند
من با ده انگشت دست
ده انگشت پا
با تخیلی که جایی برای رفتن نداشت
دراز میکشم بر چمنهای پارک ملت
دراز میکشم بر صندلی اتوبوس
دراز میکشم بر تکه مقوایی که از کیکها خالی شده بود
و خورشید غروب میکند بر گچبریهای اندامم
غروب میکند بر استامینوفنی در نه جیب
غروب میکند بر پارهپورهها
حالا نوبت شب است
#محمد_صابر_شریفی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🔴⚪️🔴
cherouu.ir سایت
🔴⚪️🔴
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل
#ژن_ژیان_ئازادی
#شعر_امروز
#poet
#poem
#cherouu
#woman_life_freedom
