گزاره گردانی در شعرِ «هیچ چیز در زیر آسمان تازه نیست» اثر #محبوبه_ابراهیمی
هیچ چیز در زیر آسمان تازه نیست؛ اما
قبایل مولودخوان به رقص میتازند
و رنده از پرِ پوستِ هوادار روییدن است
هیچ چیز تازه نیست در آسمان؛ اما
خورشید هنوز هم،
خود را در تنور برکه میشوید و
موهای بافتهاش
طنابیست برای گذر از صراط صلح
تازه نیست هیچ چیز؛ اما
تَرنُم نارنج چشمان کوه را تَر کرده است
و هوا موجی از سلاخی ستارگان را در سولهها انبار میکند
به وقت نیاز
در آسمان اما
شب از ماه عبور میکند
و سَر میرود تاریکی از چَنگ
چگونه از تازگی بتارانم
ماهپاشی که جنگل را سیراب میکند
تا دار!
چرا تن ندهم به تنشویههای سِدر
و بوی کاجهای مواج
بوی تابوت
به وقتِ رسیدنها
وقتی که، وقتی که، وقتی که
تیک تاک، تاریکترین آواست
و در زیر آسمان اما
جَنگ گدازه برپاست
و آذرینهای رنج در تلاٌلوی اشکها
جواهری بر تاج پوچی میپاشند
زیر آسمان، روی زمین
تازه نیست هیچ چیز؛ اما
کهنگی تازگی میزاید
و جُنگ نور در چشمهها امید میپَر…
پُر…پِر…می
گزاره گردانی براساس گفتگوی بینامتنیت کریستوا هر متن تازه شعری را کیفیتی بیانی در گفتگوی غیرمستقیم و پنهانی و نامرئی با متون گذشته میداند که اشارههای آن به متون پیشین، پنهان است تا ذهن مخاطب برای کشف رخداد شعری به تکاپو بیفتد.
شعر «هیچچیز در زیر آسمان تازه نیست» با بهرهگیری از استعاره و تعامل زبان در محور همنشینی و جانشینی یعنی قطب مجازی و استعاری، تصاویر چندلایه و ریتم آزاد، مفاهیم تکرار تاریخی، پوچی و امید را همزمان بازنمایی میکند. هسته مرکزی شعر، تکرار عبارت «هیچ چیز تازه نیست» و استفاده مداوم از «امّا»، ساختاری دیالکتیکی ایجاد میکند که نفی و سپس گشودن روزنهای به تازگی را نشان میدهد. موسیقی درونی کلمات و پارادوکسهای معنایی، جهان فرسوده و تکرارشونده را تصویر میکند و همزمان امکان نوآفرینی و امید را در دل کهنگی ارائه میدهد و در پیوند با سنّتهای ادبی و جریانهای شعر مدرن، فضایی فلسفی و چندلایه خلق میکند.
شعر معاصر با اتّکا به زبان ایهامی و تصویرگری چندلایه، امکان بیان مفاهیم پیچیده وجودی را فراهم میکند. تاکید بر تکرار و نوآفرینی، نمونهای برجسته از این گرایشی را نشان میدهد که در شعر پسامدرن است. در جهانی که «هیچ چیز تازه نیست»، امکان زایش دوباره و امید همچنان باقی است. شعر در قالب آزاد بدون وزن عروضی مشخص است، اما ریتم درونی و تکرار موتیفها به آن انسجام میبخشد. کاربرد «امّا» پس از هر انکار تازگی، ساختاری دیالکتیکی ایجاد میکند و خواننده را از پوچی به سوی امکان تازه هدایت میکند.
بیان چرخهی کهنگی و تکرار تاریخ همزمان با عناصر امیدبخش در دل تصاویر تاریک ظاهر میشوند. همین لغزندگی معنا و ساختارشکنی ظرفیت شعر را به سوی پساساختارگرایی با زمینههای سوررئالیستی سوق میدهد که تناقض کهنگی، منبع نوآفرینیست یکی از وجوه سوررئالیستی آن است، افزون بر آن شعر بازتاب ضمیر ناخودآگاه فردی و جمعی شاعر است مواجههی انسان با مرگ، پوچی و گذر زمان را در زبان استعاری بازسازی میکند:
«خورشید خود را در تنور برکه میشوید» و «هوا موجی از سلاخی ستارگان را انبار میکند» نمونهای از استعارههای درخشان است که زبان شعر را به قطب استعاری ارتقا میدهد افزون بر آن از طریق جریان سیال ذهن آن را بر لبهی سوررئالیسم حرکت میدهد. تکرار واجها و کلمات، موسیقی درونی شعر را در غیاب وزن عروضی بازسازی میکند. جنگ و ویرانی، نور و امید، ماه و زایش دوباره، تابوت مرگ و زندگی، تجربهی زیستی و وجودی شاعر را در میان تقابلهای دوگانی برجسته میکند.
شعر محبوبه ابراهیمی با ترکیب فرم آزاد، ریتم درونی، استعارهها و پارادوکسهای معنایی، تصویری فلسفی از زندگی انسان معاصر ارائه میدهد. جهانی که در آن هیچ چیز تازه نیست، اما از دلِ کهنگی و فرسودگی، تازگی و امید میروید. از منظر نشانه شناسی، معنا در تعامل میان نشانهها و پیشزمینهٔ فرهنگی و فلسفی شکل میگیرد. از منظر هرمنوتیک، تجربهٔ گذر زمان را در هالهای از خشونت، تضاد و امید بازنمایی میکند، که وضعیت تراژیک انسان را در برزخ میان کهنگی و نو، لذّت و رنج در جریان حیات بازنمایی میکند، تکرار کلمات «پُر… پِر… می» ایجاد حسِ جاریشدن و تداوم حیات میدهد. اگر معنا محصول تعامل متن و ذهن خواننده است، پیام فلسفی، اجتماعی و انسانی آن برجسته میشود.
از منظر پساساختارگرایی، سیالیت معنا، تضادهای کهنگی و تازگی، جنگ و صلح، تاریکی و نور، معنای شعر را چندلایه و لغزان نشان داده و از منظر نشانهشناسی رابطهی دال/مدلول( تلفّظ کلمات و تصور ذهنی )، مدلولهای شناوری در ذهن ایجاد میکند که فراتر از روایت خطی رویدادهای زندگی و کشمکشهای درونی انسان معاصر است.
#رحمان_کاظمی

