من دستهای بدرقه را دیدم:
بیمارگونه بود
وقتی که دست من
انگشتهای سرد و بلندش را
که از تبار آن نیِ نالان نشانه داشت
غم جاودانه داشت
در پنجه میفشرد
پشتِ قلم شکست
و درد
چون قطرهٔ سیاه مرکب
بر قلبهای کاغذی ما دو تن چکید!
من دستهای بدرقه را دیدم؛
بیمارگونه بود
ناآشنا به عشق و سخاوت
دست زمانه بود
تاریخِ قلب کاغذی ما را با نی نوشتهاند
و بندبند نی از
مثنوی نالهٔ ما شِکوه میکند!
خطهای دست تو
– این جادههای در هم و پر پیچ –
در چشمم آشناست
باور کن ای رفیق
خطهای دست تو
از خط دستهای خودم آشناترست…
آه…!
دانستم
ای رفیق
ما را هزار سال ازین پیش توامان
در گور کردهاند
وین دوستی
مردگی قرنهای قرن!
ما دست های بدرقه را دیدیم:
بیمارگونه بود
دست زمانه بود
دست هزاره بود…
#فرخ_تمیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
