زمان
با آن خروس کوچک آهنیاش
لایهای از باد را به سمت جنوب
نوک زد.
پاهای ناایستاده
سایهای نداشت
به هنگامی که طناب
اثاثیهی اتاق را تبخیر میکرد
هنگامی که هزار پنجره
از باغ معلّق رگها بیرون جهیده بود.
لختههای خون
پگاه سطرهای آشفته است
من اعتراف میکنم
به استکانها
به لبهای نیمه بازم در شب
ردیف به ردیف
طولانی و ممتد
و زنی که دیگر نمیشناسمش
کلمات را به صدای رنگها بدل میکرد
بر مُبلها و پردهها میتابید.
در آن هر چیز…
در آن تکرار از سر رونده
آن خطوط بی امان
فراموشکار
«تو » را بدرود خواهم گفت..
تهماندهی ما
روزها را میبلعد.
نگاه کن
این سطح صاف که بر آن ایستادهای
ارتفاعی بلند دارد
این سطح
ژرفترین جای جهان است.
زن
پنجره را به بیرون تا کرد
با انگشتانی کوتاه..
حالا
تنها صدا بود
که از تاریکترین شاخههای کاج
بیرون میپرید.
#روحاله_آبسالان
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
