آناتومیِ گهواره را میدانستم
نه مثلِ یک بزرگِ مادرانه
که با دستهایش قلاب را شماره میکرد،
شبیه یک انتخاب
که خودش را از جبرِ بودن
به انتها پرت میکند
و در انتحار میشکفد.
آناتومیِ گهواره را میدانستم
نخی بود
که عقربه، طلوعش را به آن بسته بود
و حضور
در گرامرِ شماتهها صرف میشد.
گهواره مشتق میشد
از تاب خوردنِ عمیق،
که نقطههایش را فرو خورده بود
و این بلعیدن،
دهنکجی بود به دانههای سیب.
میخواستم
پوستِ خیال را متورم کنم
از ابتدای شورِ هوشیاری
تا آن سرِ بیمرزی،
جایی که واژهها مبنای گفتگو نیستند.
آناتومیِ گهواره را
با دندههایش شمرده بودم،
هر کدام یک ترجمهی اشتباه
از عشق.
دانستم،
در خلسهی خواب،
خود را از بندِ نافِ تیکتاک قیچی کرد
و لالایی،
به لهجهای مدوّر زاده شد.
پستانک،
بیتأویل،
به مفاهیم مهاجرت کرد.
و من،
بینِ دو تابِ معلّق،
نه به دنیا آمدم،
نه ماندم،
آنگاه پرت شدم.
#محبوبه_ابراهیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
