چه غمیست در شعرهای نانوشته
آوازهای ناخوانده
چه غمیست در آخرین پیغام نارسیده
که چال شد در گودال دیدگان
انتظار را بگو کجا دفن کنم؟
از ساحل که دلآشوبانه دور میشوی
دهانت باز کن
نیزه آفتاب، نقطههای بی تفاوت
دریا را بیرون بریز
تهوع ستارهها را
قبل از یکدستی دریا
و گمشدن ساحل، ایضاح تارها
بگذار برای نقطههای کور
برای آن آخرین خط باقیمانده
حرف بزنم
یک چرخ بزنم با دامنی فرفره، گرداب آب
گَلهبالههای ماهی
گردش عروسهای دریایی با هلهلهی نسیم
خورشیدی که نیزههای طلایش را به دریا میزند
چند صخره و کنارههای نقرهای
پسران تلخ کله اسبی
و تن سیاهپوست درختان جزیره را لمس کنم
حالا که نوشیدن را مینوشم
شنیدن را میشنوم
و سرکشانه میبینم
از کرهاسبان بی افسار
آبشار طلایی فواره میزند بی شرم
یک چرخ بزنم
گمشدگان را حس کنم
انگار من از هیچکجا نیامدهام
و هرگز نبودهام
نیستیام به نیستی میلیونها نفری میماند که ساحل را ترک گفته باشند
ساحل را که در مرگ غلتیده است
و موجهای نجات
گلههای گندیدهی ماهی را
با رد ضربههای شلاق
چشمهای متحیر
و دهانهای نیمه باز
به خشکی میآورند
زدند
سیلی را به دریا زدند
مرجانها را کشتند
و بعد از عقبنشینی دریا از ما
عقبنشینی ما از دریا
عطر غلیظ خاک پخش شد در هوا
و خونِ سیاه چکه کرد از ساختمانهای نوظهور
بر پستانهای نارس دختران راهنمایی، خندان در ظلّ آفتاب
بر نیمکتهای سنگی
چکه بر مسافران مقاصد نامعلوم
بر بستنیهای قیفی کودکان
وقتی که دست در دست مادران به هیاهوی بازار روانه میشوند
من و پسرانِ سیاه و تلخ
به آن سوی دریاها خیره بودیم
خیره به ساحل گمشده از درختان پرسیدم:
آن پیرمردی که در جستجوی ماهی بزرگ بود، که بود؟!
که بود در حال جنگ با تصور اغراقگونهاش از هستی
و میل سیریناپذیرش به جاودانگی؟
آیا هیچ عطر غلیظی نیست، خون سیاه را روشن کند؟
اصوات در گلو مانده مرا برای بدرود مردگان
و رسالت زندگان بیآوازد؟
خیره به ساحل گمشده
خیره بر رد شلاقهای باد بر درختان هستیم
بدرود مسافران مقاصد نامعلوم
که ماتحت کله اسبیهای مچالهیتان
اُردنگی خوردند به سلامتی گمشدگان
بدرود..
#زینب_اطهری
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
