فرا بگیر مرا ای صدای صدا! که گوش بیاورم با دو گوشوارهٔ مروارید فرا بگیر تا فرا بگیرمت از جان و بلرزد چهار ستون دهان و جهان… کجای شب که دست میکشم آنجایی؟ کجای خالی رگ ایستادهای به... ادامه متن
سرودِ طُرقه که کور میشود شهادت میدهم به نور، حال که تاریکتر از همیشه بال میزنم و ملکی مقرّب در گوشم اشهد میخواند: «پرهایت سیاه، چشمانت تباه.» شهادت میدهم به پَر، به لکّه،... ادامه متن
چیزی به اشتباه می میرد و آفتاب که نم برداشته است ، خیس و مات است اگر به این خطوط ادامه دهم؛ آن شیء منجمد که اسیرِ دست توست به اشتباه می لغزد و گرنه چندی ست که روز به پایان رسیده است. پوک به... ادامه متن
دست بر طول های رویا حرفه آذرخش است همانند شکل عمیق تهی از تراز و طرز آه و نسیان بادبان را طلاق می دهند به زیستی باریک و گرمابه های روح گیاه مرگ شش جهت گل می دهد پیداست تبخال های لغت پیداس... ادامه متن
شروع درد از این پیکره به موازات زنده بودن خُلقت را تنگ کنی که نمردهای؟ در تنفس بریدهبریده میشود مرگ را در بیاکسیژنی میان ششها تماشا کرد اضلاع در هم یک شکل هندسی با خطچینهای دنبالهدار... ادامه متن
“به هار کردنِ چشم” خیسِ عرق از اتاق گذشت. دنبالهی ندیدهها را گرفت، دنبالهی خرابیها، و رفت زیر پتو. همین مانده تا حل کنیم به مقدار بیاییم و انجمن شویم، به قدر جمعیت از کشتی بپ... ادامه متن
به تمامی سوگواری از زخم می بارد بر عقربه ها که می چرخند که می چرخاند نگاهی که بر می خیزد از رستاخیز زخم مردگان را مالکی نیست حتی مرگ نیز یتیمی خود را پس می زند زمان کنار سطر های رویای خود نش... ادامه متن
دو شعر از #منوچهر_آتشی ۱) نه پرنده است نه پروانه نه در گل است و نه در آتش شرابی است نیرومند که در قلب زاییده میشود به هیأت چشمهای و به شقیقهها و چشم میرود. شرا... ادامه متن
” منحنی مهرگان “ به گونه ی سنجاقکی بر جدال تخیل نشستم و کویرم در نورد ماه ذهنیت یافت پنداشتم که باد/شراع سفید سفر را _که پیراهنم بود_ ... ادامه متن
سه شعر از #شهرام_شاهرختاش ۱) از کمانهی آواز بوی اشک تو میآید از کمانهی آواز. پرخاشگرست و ناگفته این سرود که از رطوبت آه میگذرد. بوی اشک تو میآید _حرفی که بر کمانه نشستهست_ ۲) در غریزه... ادامه متن
آخرین نظرات