ای تنازع نشسته بر لب های مشوش
از عالم ذر چگونه به در آیی؟
بارقۀ امید تعظیم کنندگان
چگونه حقیقی ست وجود
که سرها به ذکر براهین
متوسل شده به محاربه صورت ها ؟
به ذبحِ ماه پشت ابر سوگند
ریشه در ذات توست
آوندهایم
که در گوش هایم وزیدن گرفته
در مُلاعبه با دَم
چه تسخیریست که رسانده جان را به لب
همان لب که گشوده شد
به نامت
هنگام زمزمه و التذاذِ روح
و سوگند به «الضحی»
که پس از هر تاریکی ست
تنم نشسته به رشک
از تمجید بی ریای طبیعت
و صورت های تهی از نقاب
از ابتهاج این حیات می گویی
از مزامیر برخاسته در تنیدن تن ها
بگو بانگی نو بروید
از این جوارحِ فگار
«و الانسان فی کبد»
و الانسان فی النسیان!
#زهرا_عوض_پور
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
cherouu