چقدر شاعر داریم
اما هیچکدام اشاره به پوست تو نیست
حتا وقتى از گوزن مى نویسند
تو با نرینگی شاخ هاى معصومشان
همبستر نیستى
َو من مجبورم بو را از شکاف فلسفه عبور دهم
دمت گرم که از اشاره ى مستقیمِ به لب کاسته اى
َو جاى خلافت تو آنجاست
آنجاى پهلویم که مى شکفد گرمِ خواب هاى تو با عسل
که مى سوزد بس ندیدمت و
آشنا با آتش نیستم این جنون چهل تکه را
گَرْم از آن تو باد
اى مورچه صفت به جان ساق پاهایم
که در آن آینه
انعکاس تو با من
چراغ هاى روشن یک برج است
تورا آنگونه که مسکونی خطاب مى کنم
خطابِ به پروانه هاست
براهنى ات را به من بده
زنبورهایم به تو باز خواهند گشت.
تورا از اورشلیم مى دانند
َو دستگاه های دولتی
عاجز از این خالکوبی مسطح!
بگو با تو که خود ساخته ام
دیگران چگونه سفر کنند
آیا از وز وز دلم آگاهى؟
فیش انتقال عشق را من پرداخت مى کنم
پاسپورتت را خودت بگیر
ما در حال جنگیم
َو آمدن تو بیرون از آن اراضی اشغالی
مرا غاصب مى کند؛
براهنى را مجروح
خمیازه ات را بگذار نیمه شب
پیاده که شدى
بار شتر به مقصد کرمان همراه من هستى
آنها مى برند
ما بر مى گردانیم
آنها مى گریند
ما بر مى خندیم
آنها مى پژمرند
ما بر مى شکفیم
تیغا
تیغا
تیغا
که بر بذر آن گیاه پست مدرن
اشاره،
تلی از خروج به موقع است
َو او که شستشو دهد
انگشت در بذر خود نمی کند هرگز
درى که دَمت را گرم از ریحان و بنفشه بر سینه دارد
کجاى شعر آمده که باز کنم گشاده رو وُ خالی برگشته؟
دستم پهن
زبانم میخى
نکند رفته اى دنباله ى یک تکه چوب باشی
پس چرا با وجود صدا مى گویی چیزى نیست
این خِش خِشِ زایمان است و
طبیعت تنگاهى؟
درب شعر را از خواب جدا باز بگذار
چیزهایی هست که تو نمی دانی بی واسطه یعنى چه
َو با اشتراک درب در هر دو
باز خروج آسان نیست
اکنون که از دهان تو افتاده اند وُ طعم سرد کافه در مجاورت کافور
دوست داشته شدن یک ریسک بزرگ است
من تورا با هر آژانسی که فکر کنى
در فاصله ى از آنها برده ام
در فاصله،
درک خود را از نوشتن با تو بنا کرده ام
پس تو نیز آن باش که خطابِ به پروانه هاست
آن باش و این را از دهان من به ارث ببر
که او که ناف مرا برید
شخصیت مرا دور انداخت
تُف کرد
با خون تف کرد و قلم دستم داد
گفت:
عاطفه به وقت کِش آمدن رنج است
َو آن کند که پاره پاره ى تو را در مخفیگاه آن سبزه ى هندى ببلعند روزی
#علی_فتحی_مقدم
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
#cherouu