گاو/میدان/دوچرخه
با این دوچرخه که در میدان میچرخد
طرحی بنفش و گاوی سفید
در کتاب خواباندهام
برای آن آتش نهفته که در سینه داشتم روزی
تا از هراس برف بر اوایل شانههام
تعبیر آن درخت بلوط را ببارم
اما من این نهنگ را از صید قلابدوزی ناخنهای تو آوردهام
تا برفی که از اوایل
می بارد
این نگاتیو نهنگسال را در خود مدفون کند
اصلا گور پدر معشوقه که آیا چه
بماند یا برود به هرکجا که هرچه و هرجا که نمی دانم در شعر لسانالعیب است
تا بیخیالی هرچه انارهای ترکیده بر دیوار
اما حالا چرا مرا بردهای به کجا که پیدا نیستم مادر
یا اصلا که مردهام
و در شیشهها سرگردان است تصویری از من که تو از اندوه ماه برداشته بودی
خط لبی
با آتشی که در صفحه چندم کتاب
برای وقتی که انتحاری بزنیم به شهر
یا
برای همان روز پیری که دست مرا بگیرند استوانهها
اما
حالا چگونه تو را پیدا کنم از لابلای آن همه کلمه
وقتی که برف می بارد بر صفحه چندم کتاب
و پوشاندهای شانههای مرا
وقتی سراسر میدان را با دوچرخه دویده است گاو
که حرف تو راست باشد
از چندمین برگ کتاب خط سرخی
بپوشد سطح سفید را بر موی ماه
حالا بگو چه کردهای با من و این همه آتش نهفته که در کتاب شعلهور است
در خواب من دیدهاند
گاو از کتاب بیرون میآید
با دوچرخه خود را به آتشنشانی میرساند
و سراسر متن را در آب فرو می برد.
#محمد_جانبازان