بند بند خیابان
فتحنامهی تن من است
تنی که ضمیمه می شود به باتوم
تنی که متصل می شود به تشریح
و سپیدی یک دست چشم ها را می پذیرد
منم که از سلاخ خانه حرف می زنم
وقتی در سکوت فلز، مضاعف می شود
وقتی جمجمه های له شده از هم می پرسند:
چقدر طول کشید تا بمیری؟
چقدر طول می کشد خدانور؟
گواهی می دهیم و می پذیریم
که صدا می آید از چارطاق تاریکی:
فرار کن!
با استخوان های کمابیش سالمت فرار کن
نگار خون اگر
بر چلوار آهار خورده بیفتد کار تمام است
تمام است کار من که کاتب دریغ ام
و با شانه های افتاده می گذرم از گریه
دریغ از قوس ماه که دور کشتگان ما می گردد
خاک روشن می کند به نقرآب جادو
دریغ از عبیر موها که تمام نمی شود به کوتاهی
دریغ از گوشواره ها که هوای خون دارند
وقت شکفتن بر نرمه ی گوش
با استخوان های مادرم می گریزم
و تو را برمی گزینم که قاتلی شایسته ای
نگذار گلوله های مشقی مرگ را حرام کنند.
#آنا_رضایی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
🟤🟠🟤
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_دیگر #شعر_معاصر #شعر_پست_مدرن #شعر_سیاسی
#شعر_متعهد
#زن_زندگی_آزادی
#خدانور_لجه_ای
#محسن_شکاری
#شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu