(الا ای اِلِکتِرا)
با نگاه به طلسمِ خون خورده ی چرمی،
خالکوبیِ فندکم
به کیست های الکترا / تفسیر می شود
و دنده هایت
در وریدِ تمیزِ ملحفه ها
چهار نعل،
با لیوانِ قی شده ای
بالا می رود …
شیهه نیز ندانستم
که شرحه شرحه و یا
[ پارو زنان ،
نیشِ ها را تخمیر شَوَم
در نایلونی
که بر زینِ گلگونه ای؛
تگرگ می زایید
– در کمالِ خونسردی –
دو دست
در کرکره ی این قاب
محتضر می شد
که ریگی به نگاهم نمانَد
در شانه خوردنت،
جز چشم هایم
آن روز
که بر سنگفرشِ ختمِ به مقبره ای مجلّل
[ خیره مانده،
هیچ گاه چنین شنیع نبودم
که سر زده
دوست داشتنت را
بر دانه دانه ی برف هایی حک کنم
که دیر گاهی ست / بر دفینه های آسفالت
ذوب می شود …
چند قطعه ی مُچاله
به چمبره ی کماکان منعکسِ زمین
[ سر ریز شود
تا دستِ کم بدانی
خاک – ارّه های این چرخش
کفافِ دفنِ ” برای که بگویم ” هایم را
نمی دهد ؟؟؟ …
شُرّه کردنم را
از پستوی عتیقه فروشی
به گورِ شخصی ام، دیده ای ؟!
□
گریستم گوشه ی خیام – خانه های این لعنتی،
چَم چَمَک کوزه شدم
سفال شدم
ششدانگ – دفینه …
#احسان_نعمت_الهی
وب سایت
cherouu.ir
http://t.me/cherouu