آخرین پنجره باز بود
و خندهات چسبیده بر آن
شفافیتی
از تنفس دقیقهها میگذشت اگر
تنها یک صدا
در بطن کلمات راه میرفت
[صدایی از اعماقِ کلمات شروع به دویدن میکند]
منم!
کنعانِ چشم به راه
منم!
سکوتی شرحه شرحه در گلو
منم!
پشتِ گوش افتادهی حلقه به گوش
صلا بزن
به ختمِ هجران
که تمنای تو صبر نمیشناسد
به هر کجا افتاده مسیر
-بنبست-
به هر که رسیده نگاه
-نارس-
که لختههای صدا بر زمین خشک میشوند
اگر نچسبانی گوش به اشتیاقِ مانده در سینه؛
[در این نقطه یادِ تو میوزد از سه نقطهها]
مرا ببخش
مات ماندهام به وضوح
که حقیقت در چشمانت
یاغی شده
به ویرانی میرانَد؛
از نیستی
شِکوه نمیکنم
اندوهِ من روایتیست مدوّر
تنیده شده بر انحنای لبخند
پیچیده در واژههای مطنطن
میخواهم اما اکنون
با همین دستهای بینمک
عسل در دهان روزگار بگذارم
تا حل شوم در ذائقهی کلمات
میخواهم چون واژهای باکره
در سمت چپ پیراهنت مستتر بمانم
کوتاه که بیاید جاذبهات
بیافتم به دامنت
به کشفِ دوبارهی هجرت
و ابرِ ماسبق برگردد به انجام وظیفه
شاید ستیغِ آفتابت
بپیچد به همان جایی که روزی
سی و دو حرفِ بلاتکلیف در لبخندم معنایی روشن داشت
اگر چه خوشبین نیستم/نبودهام هرگز:
منی که چون ساعتی
پس از تحویل سال
به وقت بوسیدن
همواره فراموش میشوم
[صدای تو که کمسو میشود در گوشم]
#بهادر_یحیی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد