در رواندای توتسی ها
سالهاست
خنجر از دنده ها گذشته
و از خراشها
پوستِ ماه هم ایمن نیست .
در سیاهیِ شلاقیِ پوستِ تو
رودخانه هایِ تاریک
دو پله یکی می کنند
از مرز بگذرند.
بگذار این گلوله در من زنده بماند
دستهایت را بر قلبم بگذار
و بگو: آرام
آرام
آرام
یا درمشتت بفشار
تا دهان تو
غمگین ترین ستاره ی این عصر باشد
تا بفهمم دست بر هرکجای این جهان بگذاری درد می کند
تا فراموش کنم
در این دهکده تا دیروز
می توانستی به فردا فکر کنی
قلبم را در مشتت بفشار
تا باور کنم
هنوز دورترین ستاره را می توان با انگشت نشان داد
تا باور کنم
هنوز می توانم از تو بچه ای داشته باشم
با چشمهای تو و
با پوست ماه .
در رواندای بیست سال پیش
در سوریه ی امروز
گیر افتاده ام
کورد غمگینی
که می داند در این جهان دوستی ندارد
و خدا پیرمردی ست
در روستای کَفَر قاسم
که با صهیونیست ها
بر سر اینکه در خانه اش اتاقی داشته باشد مذاکره می کند.
در رواندای بیست سال پیش
در مرداد سی و دو
می دانم نباید باز در چاه بیفتم
و فقط فکر کنم به تو
تو که هیچ وقت
در هیچ جا
حتی نگاهم به تو نیفتاده
برای همین می توانم دوستت داشته باشم .
دوستت دارم
و جای چاقویی را
برای تو
در تنم خالی گذاشته ام
#حسین_شکربیگی
وب سایت
cherouu.ir
اینستاگرام
Cherouu11
@cherouu
http://s6.uplod.ir/i/00913/rg2ssdd3mxx0.jpg