۳ شعر از #زهرا_جهانی
۱)
این راه
که افتاده دنبالِ من
ریشههای بذریست
که فاصلهی اسم و رسماش
گودالِ اندوه را پر میکند
رهایش کرده بودم و میپنداشتم، میپوسد
اما
این بلندبالا که پشتِ سرم میدود
تن اوست.
با گیاهان زیادی خوابیدم
و نترسیدم، سایهگیر شوم!
از سکوت
هر چه دورتر ایستادم
تاریکتر شدم.
نه
سنگ نبودم
اما حرفهایم
از گوش خدایان
بر میگشت به زهدانِ تنهاییام
تا پسری برای شیطان بسازد.
اگر دوست دارید صدای سکوت را بشنوید
به لالایی زنی گوش کنید
که فرزندی زاییده
اما از آن او نیست.
سلام بر مزاری
که آغوشش را برای این آواز باز می کند.
سلام بر مرده ای که هر چه بیشتر بر او گریستیم
بیشتر بالید!.
سلام بر سکوت
_این تنها طفلِ خاموش_
که قبرش گهواره ی او است!
۲)
سیاهی چنان صحت داشت
گویی
از درون چشم یار به ما می نگریست
در لغزش عظیم استخوان ها
تصور حضورش چنان صاعقه می زد
که اراده در سرانگشت آتش می گرفت
دویدن از ابتدای تاریکی آغاز شد
و آن آغوش باز که در مه انتها،
در انتظارمان بود،
وطن نام داشت
هنوز پاهامان از دویدن می سوخت
ما چشم ها را بسته بودیم
و ندیدیم حلقه ی کدام ماه پاییزی
انگشتمان را فشرد
که پیش از طلوع،
تنهایی _ این تابوت جنازه های بی کس_ را
بر دست داریم
۳)
آن وقتها
فریادمان از کوه برمی گشت
حالا
سنگ ها از صدا برمی گردند
آن وقتها
دود گلوله
پیله های خشمگین را
می شکافت
حالا
شب تاب های جوان
به دور خویش
ساچمه می تنند
ای دستی
که مشت های ما را
از شکم سنگ ها
بیرون کشیدی
از استخوان های فقیر ما بترس
که می دانند
هر حصاری که تو ساختی
به خورشید نرسید
از ما بترس
ای آنکه بر ارتفاع مقابل نشسته ای
و نخ لبهایمان به دست توست
پیله ی در سر
که خودش را به سلول های فراموشی می کوبد
عاقبت پروانه می شود
#زهرا_جهانی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
🟤🟠🟤
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_دیگر #شعر_معاصر #شعر_پست_مدرن #شعر_سیاسی
#شعر_متعهد
#زن_زندگی_آزادی
#شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu
