شب*
صندلی را بياور ميان سخنهای سبز نجومی
ای دهانی پر از منظره!
گوش احساس، مشتاق ترسيم يک باغ پيش از خسوف است.
برگ انجير ظلمت
عفت سنگ را منتشر میکند.
وزن اعداد از روی بازوی وارستهی آب میافتد.
رو به سمت چه وهمی نشستم که پيشانیام خيس شد
آه، ای الکل ترس مبدأ!
در خطاب تو انگشتهای من از هوش رفتند.
دستم امشب از اينجاست تا ميوهای از سر باغ ما قبل تاريخ.
دستم امشب نهايت ندارد.
اين درختان به اندازهی ترس من برگ دارند.
ای پدرهای ممتد که در متن اندازههای فضا هستيد!
خط کش من در ابعاد قطعيت شب
دقت پاک موروثیاش را هدر داد.
جسم تدبير روزانه در يأس ادراک حس شد.
سردی هوش مثل عرق از مسامات تن میتراود.
ای سر آغازهای ملون!
دستهای مرا روی وجدان جادو حرارت دهيد!
من هنوز
لالهی گوش خود را به سمت صدای قديم عناصر جلا میدهم.
من هنوز
تشنهی آبهای مشبک هستم.
و هنوز از تماشای شمش طلا دشنهام را صدا میزنم.
دکمههای قبای من از جنس اوراد فيروزهای رنگ اعصار جادوست.
در علفزار پيش از شيوع گل سرخ در ذهن
آخرين جشن جسمانی ما به پا بود.
من در اين جشن آواز انگشتها را ميان ظروف گلی میشنيدم.
و نگاهم پر از کوچ شمشادها بود.
ای قديمی ترين سطح يک باغ در سطح يک حزن!
جذبهی تو مرا همچنان برد
تا به اين دستگاه ظرافت رسانيد.
روی پيشانی من چه دستی رقم میزند: انحراف خوشايند؟
شايد
(آی خاننده، در اين تپشهای مشکوک، ليوان آب
صريحی بنوشيم!)
چشم در ماسه کهکشان جای پای چه پيمانهای را صدا میزند؟
کاسهها از خضوع گوارای مقياس پر شد.
روی شنهای انسانی امشب عزای الفباست
شرم گفتار دست مرا مرتعش میکند:
(آری
مجمعی بود در مرتع پشت تاريخ
و در آن مجمع دلگشای توحش
از ميان همه حاضرين، فک من از غرور تکلم ترک خورد.
بعد
من که تا زانو
در خلوص سکوت نباتی فرو رفته بودم
دست و رو را در اصوات موزون اشکال شستم.
بعد در فصل ديگر
کفش من تر شد از « لفظ » شبنم.
بعد، وقتی که بالای سنگی نشستم
غيبت سنگ را از سرشت کف پای خود میشنيدم.
بعد ديدم که از موسم دست من ذات يک شاخه پرهيز میکرد.)
ای شب ارتجالی!
دستمال من از خوشههای پريشان تکرار پر بود
پشت ديوار خورشيدی باغ
يک پرستوی هجری که میرفت تا انس ظلمت
دستمال مرا برد.
اولين ريگ الهام در زير کفشم صدا کرد.
خون من ميزبان رقيق فضا شد.
نبض من در ميان عناصر شنا کرد.
خاب آرنج من در بهار سر من شکفت.
ای شب…
نه، چه میگويم
آب شد جسم پاک مخاطب در ادراک متن دريچه.
سمت انگشت من باصفا شد.
*دفترهای روزن، دفتر دوم، بهار و تابستان۱۳۴۷، صص ۹۶-۹۳.
#سهراب_سپهری
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
🟤🟠🟤
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_دیگر #شعر_معاصر #شعر_پست_مدرن #شعر_سیاسی_اجتماعی_متعهد #شعر_اجتماعی_سیاسی_متعهد_انتقادی_ایران
#خوزستان_جنوب_اهواز_مسجدسلیمان
#دزفول_اندیمشک_تهران_اصفهان_مشهد_ایلام
#شمال_جنوب_شرق_غرب
#نشریه_ادبی_مجله
#هایکو_موج_ناب_موج_نو
#شعر_گفتار_حرکت_مرکب
#شعر_دهه_سی_چهل_پنجاه_شصت_هفتاد
#شعر_کوتاه #شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت #شعر_حجم_دیگر_ناب_هایکو_گفتار_زبان
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu
