چشمت سیاهی میروم
همه ایستاده بودند به جز من
در احساسی مستقر
بین گشودن چشمها یا تقطیع منظّم ضربان، مردّد
خواستم آرام کُنمات پس از مرگ
وظیفهای خطیر
محصور در خاکِ مطنطن
بر بالینت که سر گذاشتم،
همچون پرنده به موازاتِ دستهات
با فکرِ دانهها سنگها رفلکسِ شیشهها
تظاهر به پریدن کردم.
صدای چوبیِ تخت
تَرقتوروقِ گشاد و توسَریخورده
لابهلای نالهای شبیه شورت یا تلفّظِ فرانسویِ سینهبند
به چهچههای دردناک بدل شد
و مصوّتی مشکوک
با پاشنهبلندی که راه رفتنت
تِلوتلویی موزون وُ تَقتق را
به لکنت میانداخت.
هر قناری تکّهای آهک به چنگال گرفته
نوکش را وسواسگونه
بقایای نوکش را به گونه میمالید
یا میخواست وانمود کُنَد
همه، بالهاش را میبینند به جز من
زیر خروارِ سایه-نورِ گرگ وُ میش
تُنک وَ سرد وَ خاکستری.
با دستهای نشُسته
غروبِ بازَت را
نوازش کردم و
شب
-با ابرهای عفونی و خِلطِ خونی-
به صبح نکِشید.
بخشی از گوشتت
میبارید وُ همزمان
همه طلوع میکردند به جز من
از پشتِ پوست
این تاریکیِ معهود
و اشکها که آه وُ حباب میشوند
از دهانم خارج نه،
با درخششی مسکوت
در اعماق غاری پُر از دود و چهچهه
مدفون
و مأیوس از مصدرِ پریدن
چشمهات را
میبندم.
#شقایق_شاهرودی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد