که زخم، باز بود به مقدار
که زخم شبیه تو بود و
شبیه باد میوزید
سنگ میزنی به من
که پُرم از صورتهای یکی مرده
یکی زنده
و یکی تو
پُرم از خونِ جوانت
که شفاعت زنده ماندن است
سنگ میزنی به پرندگانی
که از شقیقههام رفتهاند
به زنی متصل به تشریح
در منحنی درخت
و بندهایی
که پرت میشوند
به گلویِ مداومت
سنگ میزنی تا ببینی
به غایتِ روشنی،
گمم!
از صدای شکستنِ شاخههام،
در دستهای پرندهایَت
گمم!
چنان محو
در کاسهی ترکخوردهی سرت
از عقوبت دردی به شبهای آخر تابستان
در هراسی که ضمیمهی جراحات بود
و نمیخواست ابعادت را بغل کنم
با غلظتی که بر پیشانیت راه میگرفت،
انگار تنها مرگ میخواست
برای تو صبر کند
من ترسم را از این خانه جدا کردهام
در آخرین دیدار
شرحه در واژههای شفابخش
در نامِ خیابانها
دبستانها
و چهرههای تا خورده در سیاههی ذهن
چرا مرثیهها را به یاد نمیآوری؟
هر آنچه از رنج
که صورتِ تاریکی بود
در من که کاتب اندوهم
و تشنهام به سایههای روییده،
به تقریر،
در بدنهای مجروحی
که فصلهای خشک را سرفه میزنند
من محتاج همان اشکالِ ظالمم
چرا اجزای خونینم را به یاد نمیآوری؟
باران شروع شده است
در زخمهای سرت
و من شروع کردهام
به چکیدن از کاسههای مشبک
به اصواتی که در غبار محو میشوند
باران با تو خانهزاد است
در کوچههای دبستان سوگند
بر سینهی سرخِ پرندهای از وسیعِ شب
که مکرر میشد به گوشهایت
میشنوی؟
لکنت صلح گرفتهام
در لتّههای این خیابان
که افتادهام از بلندی و
خوابت را دیدهام
دستبُریده در خون
عریانِ لباسهای سالخورده در کشو
میشنوی ترسات را از آن مرگِ رفیع،
که میرفت تا گریبان
و نسیانی
که در بغلت مرده بود
چند ساعت گذشته است
بر دشتهای ملزم به اتفاق؟
چند سال رفته از شیهه در حزن اسبهایی
که رفته بودند جنازهها را بیاورند؟
سنگ میزنی به من و
زخم دیگری
که شهید توام هنوز
در سایه بر شکلهای غمگینت
و تکههای دردی که پوست را میدَرَد
بگو که در خیابان تمام نمیشویم
بگو خدا
با حجمی از اسبهای تازه
در پوستمان میدمد
#صوفیا_آهنکوب
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
🟤🟠🟤
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_دیگر #شعر_معاصر #شعر_پست_مدرن #شعر_سیاسی
#شعر_متعهد
#زن_زندگی_آزادی
#شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu