به جای مقدمه
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ
میدانیم سینهات از آنچه آنها میگویند تنگ میشود
سوره الحجر آیه ۹۷
“هذیان”
با نوشتههای بریده
مقطع سکوت میکنم
امضا میکنم نبودنشان را که نیستند
مگر چقدر راه نرفته بود
که رفتند؟
دری نمانده
به دردهایم نگاه میکنم
آآخ
اگر شاعر نبودم با همه میرفتم
و قدم میزدم با پاهایشان
انسان نبودم اگر
اصلا نبودم اگر
اگر میشد تمام چیزهای در من را استفراغ کنم
بهتر راه میرفتم؟ نه
جنون من به اتمام نرسید
میزنم
میشکنم
هر چیزی که رو به روی من ایستاده است را
دستی هم برای لطف بیاید پس میزنم
یکبار دستی گرفتم مرگها تحویلم دادند
دنیای شما پر از کراهت بود
من فرق دارم میدانم آدما از عشق و جنون چه میخواهند
از همه توی خیابان میپرسم شعر عاشقانه یعنی چی؟
همیشه اما بخیه و پنهان زخم فهمیدم
آااااااهای رفتهها
مدام دارد شب میشود
و توی رخت دست میفشارم بین پاهایم به یادتان گریه میکنم
دلم چقدر برای حرفهای خوب
برای سیگارهای از ناشتا تا غروب
هربار دهن تلختر میشود طعمش عوض
وقت تنگ است برای بغض
باید خودم را پرت کنم از ارتفاع افکارم
پایین بیا
زندگی آن قدر که میگویند وصل به وصالها نیست
پایین بیا
خودت را در مرکز شهر آتش بزن
بگذار همه ببینند گُر میگیری
بگذار همه ببینند داستان ابراهیم به گلستان نمیرسد
بگذار قاتلها هشتگ بسازند
بگویند از شدت فلان بیماری یا فقر دست به آتش زدی
بگذار آتشت به انقلاب بدل شود
شاید بعد تو بوسهها با اشک نبود شاید نماد شدی
همه خودشان را در ساعت مشخص آتش زدند
از ارتفاع افکارت پایین بیا
تو هنوز زندهای حال رفتن به مرکز شهر را نداری پایین بیا
لباس خوب بپوش
دست به خودکشی رمانتیک تری بزن
قرص بخور
احتمال بدهند بعد از شست و شویی معده
نمیمیری
که انقلاب نشود؛ که نماد نشوی
از ارتفاع افکارت پایینتر بیا
لباسها را در بیاور با حرص سیگار بکش زیاد بکش
سکته کن
از پایین پایینتر برو
داد بزن پیر بشو سرطان بگیر
با صدای خسته بگو
عشق و جنون هنوز زنده است؟
همین جا و همین جا
که کلمه نمیآید را میخواهی فریاد بزنی
اما میگویی چرا؟ چرا؟ چرا؟
مقطع سکوت میکنی و ادامهی نفسهای نکشیدهات را میشماری
مثل وقتهای که لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ را با کابوس به بیداری میکشیدی
مادرت هم یادش رفته بود آیتالکرسی بخواند که هر روز میمُردی
میخواستی حافظ قرآن شوی
ولی کولیهای غمگین به جای آیهها در سرت رقصیدند
مثل روزهای که باید بزرگ میشدی
اما قد آیینه از تو بلندتر شد
قطعا این هنوز حسرت آیینه خانه است
دیگر برای همیشه دیر است
دیگر برای همهچیز دیر است
حتی سرو شدن
و عاشق بید مجنون همسایه شدن
به سرنگ خونم توی دست دکترها نگاه میکنم
آقا دارید هذیان میگوید
شما فقط روحیهی خود را از دست دادهاید
نه جسمتان
را نه کلمه را
#علی_عقیلی
از خرداد ۱۴۰۱ تا یک تیر ۱۴۰۲
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🔴⚪️🔴
cherouu.ir سایت
🔴⚪️🔴
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_دیگر #شعر_معاصر #شعر_پست_مدرن #شعر_سیاسی
#شعر_متعهد
#ژن_ژیان_ئازادی
#شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu
#woman_life_freedom
