دو شعر از #فروغ_بختیاریان
۱)
و گفت: «بشارت باد برتو رهایی»
و دیگربار زمین خونین شد
درهرجومرج خیابان
پس بشارت باد بر تو رهایی
پس بشارت باد بر تو جدایی
ای مشاهدهگر جهان!
از دیدگان نمناک
از لای زندانهای تودرتو
ای مشاهدهگرجهان!
ای بیش از حد نزدیک!
ای بیش از حد دور!
ای سپیدهدم از پس شب سخت!
ای فاجعهی متبسم!
متبرک به رؤیتپذیری درد
چون باد محنتخیز وزیدن گرفت
بشارت بر تو باد
ای مقیاس جهان!
ای بدن بدون اندام بدون مرز!
بدین ترتیب دستانت بر نازکای شب میلغزند
ای لکنت در دیدن!
ای لکنت در گفتن!
ای لکنت در گریختن!
زبانِ مادری ازیادرفته
در کشف بیواسطهی زیستن
میان ولگردان خیابانی
طردشدگان ابدی
بیرونماندگان
پس بشارت بر تو رهایی، ای مقیاس جهان!
ای بدن بدون اندام بدون مرز!
بدین ترتیب دستانت بر نازکای شب میلغزند
ای لکنت در دیدن!
ای لکنت در گفتن!
ای لکنت در گریختن!
زبانِ مادری ازیادرفته
در کشف بیواسطهی زیستن
میان ولگردان خیابانی
طردشدگان ابدی
بیرونماندگان
پس بشارت بر تو رهایی
۲)
پناهجوی غرق شده در شهر
گم شده در چند لوکیشن
پناهجوی پی گرفته سیگارهای پی در پی
پناهجوی غرق شده در برج و باجه
کاتالوگهای استفاده از اشیا
کاتالوگهای پی گرفتهات در اتفاقهای خیابان
اتفاقهای بزرگ
همچون دستیافتن به پنجرههای اعماق
پناهجوی چند فیگور پشت صندلی
چند کلمهی درهمریختهی غیرقانونی
و چند مخاطب ایستاده زیر باران
که جهان را به یک چتر ببازند
و کلاهشان را به چند سلام بردارند
و به باد بسپارند
ای راهنمای شهرنشینی
ای زندهبادهای گاه راهپیمایی
وچهرههای یکی شده در پشت پرچم
ای صبح مکرر سر زده از جعبهی پستخانه
وقتی که مشتها را با خود به ادارات میبردیم
وقتی که به خانههای بی گفتگو میبردیم
به خانههای پیچیده در باد
به کافههای اعماق
که خبرهای ممنوعه را ردوبدل میکردند برای توزیع شک
چند دست مردد
برای صدور
برای شروع یا پایان
وقتی تنها میتوانیم تا مرگ یکدیگر را مشایعت کنیم؛
ای برابری محق و یکسان
میان رفتن/گسستن/ماندن/ ادامه…
در کدام راه قدمها را ببازم؟
که مرگ چون چایی سردی از دهان افتاده.
#فروغ_بختیاریان
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد