آنگاه
که سینه از سوختن خود بیدار شود
پیشانی به شب ساییده
و زنده یِ از پیش مرده اش را به تن کند،
قبل از دریدن
پاره پاره های رگ را پوشیدن
راهِ آمده را یکسره دویدن
و رسیدن
به زهدان مادری که نیست،
سخاوت کدام شانه را کم داری؟
بگو تا برایت، آن شوم ای دوست.
به قلب بازگشته ام
به لهجه ی اندوه
در دستهای مفقودم
خواسته باشی ام اگر
چه فرقی می کند کجای ِ دهلیز.
نفس در گلویم شده ای
به شماره می خوانی ام.
ای یار
ای شقیقه ات پرنبض تر
با من
به میهمانی موعود بیا
تبخیر کلام
در حنجره ام دیدنی ست.
بیا و مرگِ من باش
لطیف تر از دشنه ای
که قلب را می شکافد
و گل می دهد براندامِ شاعر.
#لیلا_سامی