نیامدی
نیامدی و
ده اسب با یالهای پریشان
سم بر زمین می کوبند و سایه ی سیاهشان در من می دود
نتابیدی
نتابیدی و
گَرد ریز ها احاطه ام کردند و گِرد بادها بر من شوریدند
نباریدی
نباریدی و
چکه چکه آب شدم
سرب ها در من جوانه زدند و
فرو رفتم در من
نم نم غرق شدم
پِچ پِچ های هیچ با چهار کنج انفرادی تن
در باز داشت تنهایی
زمزمه های بی مزه
گَس شور تلخ
سالهایی دور
دور ِ دوور میآیی
میآیی ومرا گرد میاوری
واژه به واژه ورق به ورق
از خوان هفتم می گذری
به آتش گلستان می رسی
گرد میآوری مرا
با مرغان ابراهیم از چهار کوه شک
بدون ممیزی ارشاد
تکثیرم می کنی از نشری درپایتخت
و در تقاطع فضل الله و ستارخان در شیب دارترین پست برق
به وقت شرعی مشروطه
افشایم می کنی
در مصدق اخبارقاصدکها را ملی میکنی
روزی که
درختان
در طبقه ی پنجم کوروش پارک شده اند
بی برگ و بار
فقط دار
در زنبیل ها
مُهرآهن سرخ
موهای ماه را تراشیده اند و
در بند هشتم هزار پایان زندانی ست
در سیاهکل
پنبه ی ابرها را زده اند
و ستاره ها ریسه ی سیم خارداراند
می آیی به وقت کیهانی دیگر که
ماهتاب
از گیس های اصلاح شده اش آویزان
خودکشی شده و
پوپکها مترجم سلیمان اند
بیا
بیا به سکوت نسیم
به جهش ِ قبل از جرقه ی قله ی طوفان که
سنگ ها سر سختانه شکوفه می دهند و
میوهای تلخ دلمردگی ببار میآورند
#محبوبه_ابراهیمی
#شعر_امروز
صفحه تخصصی شعر #چرو
@cherouu
⚟☩⚞
cherouu.ir
http://s6.uplod.ir/i/00917/6ib2dxgoj02u.jpg