دیالوگ های روان شناسانه
-توضیح می دهی که چطور؟ نامه دادن؟ زنگ زدن؟ اس ام اس؟
یا فرستادن کلماتی که حرف هایشان ساختار رابطه ات را می سازند.
– یعنی تمام عشق ها مقدمه می خواهد؟
– گاهی یک تصادف، جلسه، مهمانی، خیابان، گاهی هم نمی خواهی
بسنده می کنی چشم هایتان برخوردِ زیادی نداشته باشند.
– اختلاف طبقاتی؟ پول؟ تحصیل؟ علایق مشترک؟
– همه چیز به سلول هایت بستگی دارد. ممکن است هورمون هایت باور کنند که می شود.
– زیبایی را چطور فراموش می کنی؟
– فراموشی! بیشتر به تناسب فکر می کنم.
به اینکه صورتش به حرف هایش، چشم هایش به چهره اش وَ کمرش به تنش می آید؟
گاهی هم او را دوست دارم، برای چیزهایی که دارد وُ نداشته ام!
– خلاء؟ پُر کردنِ روزنه های خالی ات؟
– همین است دیگر! محدودیت آدم ها را فراموش نکن .
اگر به چشم هایش عادت کنم چه؟ پوستش! صدایش! عادت ها مرا می کُشند.
– خوب. رها شده ای! کلمات، هورمون ها وُ سلول هایت هر روز آن را تولید خواهند کرد.
– تولید؟ _بله تولید.
آهسته بلند می شود وُ نگاه می کند به مچش.
– می روی؟ فکر می کردم امروز بیشتر بمانی.
– بله. رفتن هم جزیی از عادت است. اجازه می دهی؟
– خوشحال شدم.
– من هم همین طور.
#محمد_علی_حسنلو
#شعر_امروز
#سوالها
#انتشارات_نصیرا
صفحه تخصصی شعر #چرو
@cherouu
⚟☩⚞
cherouu.ir
http://s6.uplod.ir/i/00918/o17cbdo19lsn.jpg