سه ماه و ۲۱ سالت بود
و ماهی که
نعش لورکا و مختاری و براهنیِ قبل از مرگ را
دیده بود
نوزده سال از تو بزرگتر
جهان علاوه بر آن صد و بیست و چهار هزار
یک پیغمبر دیگر
به خودش دیده بود که در جلسات na پیامگیر شد
و می گفت خداوندا شهادتی عطا فرما تا تغییر دهیم آنچه را که نمی توانیم تغییر دهیم
دیدی!
ما توانایی اداره ی چند نانوایی موازی را داشتیم
دیدی در آن سالِ سی
از جنازه های چند روزه نفت استخراج کردیم
نوشابه استخراج کردیم
و ریگ ها چه داغ بود
و کانادا چه داغ بود
و به تو گفته بودم
یک روز آنچنان
از تو خداحافظی می کنم
که ساعت به قبل از ۹۲ برگردد
که ساعت برگردد به قبل از شبانه های شاملو
که ساعت
به یک جای خلوت
در سه راه آذری
در آگاهی شاپور
در شمس العماره
تو را در یک سرنگ بریزم
دی ان ای اسمت را
دی ان ای دهان ات را
و چنان با دست
روی رگم بزنم
تا خونی که در رگ ما می گردد چشمانم را ببندد
دلم می خواست تو را
وقتی که خوابی
وقتی که خوابیم
وقتی که زیر سرت بلند است
وقتی که آدمی که خر و پف می کند
زیر سرش بلند است
دلم می خواست تو را که
محصول زیبایی و کلمه و مانتویی
وقتی که بد و بیراه می گویی به انتخابت
به انتخابات
دلم می خواست
تو را وقتی که بد راه می روی
در استوری ام بگذارم
زیرش بنویسم
مادرم وقتی مرا باردار بود شکل تو بود درست قبل از پوکی استخوان
قبل از آنکه دماغت را عمل کنی
پدرم وقتی نا امید بود و
می گفت: زیارت
درِ خانه ی آدم است
شکل تو بود
خواهرم وقتی که دختر دومش را ناخواسته باردار شد
شکل تو بود
نمی دانم مکانیسم داخلی زنی که همسرش را دوست ندارد چطور دست به لقاح می زند؟
تو را چطور درون من ریخته اند که ولت کنم بیرون می روم از دنیا
ولم کنند می نویسم زیر همین پیراهن
ما دوباره کبوترهای مان را پیدا کرده بودیم
کبوترهایی که پروازشان دادی
کبوترهایی که آواره شان کردی
کبوترهای سفید سفیدسفیدی که نوک حرم ات بودند
یک روز برای شان دانه آورد
شعرهایم بود
که این اواخر
از آنها سر در آورده بودی
ضمایرش را عوض می کردی
و به اسم خودت برای معشوقه ات می فرستادی
خدا خدا خدا !
همه ی دوستان مرا بیامرز
ما یکپارچه دزدیم.
#مهدی_قلایی
وب سایت
cherouu.ir
اینستاگرام
cherouu11
http://t.me/cherouu