آیا نخلی که بارور است
وقتی دست بر میوهی وجودیاش میگذارید
نمیهراسد
یا که چون تو را دوست میدارد
دست مبارکات را
چون گزندی که مار بر خویش میپیچاند
تو را به اشباع درون میکشاند
و خواستار نَمی باران بر تشنگی
خرما پزان میشود
آیا گریزی هست
که چون میوهی ممنوعه
تو را در آغوش کشد
و غروب در سایهی تو بغلتد
میوهی تو همچون نوشداروئی
آهنگش را بر سَکرَهُالمَوت میچلاند
که غریب بود و نا آشنا
و از سوتسوتک تو
رنجور میخوابد در قدمگاه صبح
و شریر میریزد
در کلام زهرآگین که بعد از مرگ
تو را مینوشد
چگونه توانستی این گونه بَخیل بچرخی
در مزارع لم یزرع
وقتی نمیتوانی درختی را بارور
و سَکرَهالمَوت را دوشادوش به مرگ بخوانی
در مرگ خویش
همچون سگدانی که بر سگ خویش میتاراند استخوان دل مردهای را
و چون دستهایت به خون شرب آویخته است
از تو میگریزد
در علفهای سرد کوهی میرهاند
تا هزار کیلومتر رنج را طی کند
برای دیدن زمینی لم یزرع و بایر
بر خشتِ گامزدهای
ما همچون فورانی بی بنبست
برای چراگاه خویش آغور را مغلوب ساختیم
تا جامعه بعدی نتواند زمینی بکارد که از فرسایش گرما
تا نزول حرفهای چرکانده به خود
آستینش را
در یک متر اجاق عقبتر نگاه دارد
ای شرزهی زمان
بر خود مگیر این چنین
عدوییست گرانمایه که از خویش رمیده و
نمیداند که صوتهای بلند گوشش را کر میکند
از مترسکهای باغ باید ترسید
وقتی پیراهنی مردانه به تن دارند
و دستهای آویزانشان سوی خدا
باز در دل تو رعب و ترس در جان نباتات میریزند
آه ای مترسک درون
با چشمهای نداشتهات
بریز بر گودال
که باد
بر پیراهنت نرقصد
و دل دیوانگان به تنگ نیاید
تو که از بهلول زمان خویشاوندتری
تو که حرفت را در کاسهی مفرغی ریختهای
و در صبحگاه برای وطنفروشان لعابی زرین گذاشتهای
ای که خویشاوندی و
تنها سلام مانده است و باقی همه پوچ
کیست
در آیههای نجابت
مرا ترسیست در قرآن
که تا کلام را میشنود
آیه های اضطرابش افزونتر میشود
پریشان
مثل بچهای که از مدرسه بر میگردد
میکوبد
در قابلمه را در استخوان مادر
#نبیه_آل_کثیر
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد